اين سال ها چقدر از باد گفتم و باران
ديدم افاقه نكرد اين دوست داشتن ها
نمي خواستم شانه خالي كنم
باغي نداشتم تا رويا هايم را
گره بزنم به شكوفه هاي گيلاسش
تا تو از عطر آن سر مست شوي
بانو!
روسريت را به من بده
اين روزها آنقدر سرم درد مي كند
كه حوصله « الهه ناز» استاد بنان را هم ندارم
گاهي در خودم مي پيچم
تا به كسي نپيچده باشم
همه اش از پيچيدگي اين روزهاست
كه آدم ها نمي خواهند ...
اصلن ولش كن
بگذار جهان هر طور كه دوست دارد بچرخد
از خودت بگو :
اردي بهشت نزديك است.
10/ 1 / 90 – خرم آباد