يك مادر نااميد مي داند كه...
چشمي كه نيارميد مي داند كه...
يك كيسه به جاي نوجواني رعنا
تنها پدر شهيد مي داندكه...
***
يك عمر اسير موج و خردل بودي
درگير تب و سرفه و تاول بودي
در كوچكي زمين نمي گنجيدي
افسوس در اين زمان معطل بودي !
***
يك پنجره ي رو به خدا وامانده
با اين همه زخم كهنه زيبا مانده
در دست خود اعجاز شگفتي دارد
نخلي كه سرش رفته و سرپا مانده
***
چند روز پيش به توصيه استاد قزوه، مصاحبه ي يه جانبازو در رجا نيوز خوندم
و ...
در جنگل خشك، سهم تو گم شدن است
لرزيدن و سايبان مردم شدن است
اي سرو، پس از شكستنت فهميدم
كه عاقبت درخت، هيزم شدن است !
www.2chatr.blogfa.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/23 در ساعت : 23:8:20
| تعداد مشاهده این شعر :
3921
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.