خیال انگیز
شعری بخوان چیزی بگو حرفی خیال انگیزتر
رعدی بزن رگبار شو از برق و طوفان تیزتر
ای خفته در کنج قفس، دلخوش به مشتی خار و خس
هویی بکش چرخی بزن رقصی شگفت انگیزتر
برخیز تا آتش شویم و شعله در عالم زنیم
این شهر پاییز است و مردانش از آن پاییزتر
عشقی نبینی در جهان از عشق ما افسانه تر
چشمی ندیدم در زمین از چشم تو خونریزتر
سرمایه های شعر من چشمان شورانگیز تو
چشمان شورانگیز تو از شعر شور انگیزتر
مهر 90