نگاهت زخم و سلولی پر از بال رهایی داشت
مسیری گنگ در جغرافیای ِ ناکجایی داشت
برای گیج و منگ ِ چشمهای بی سرانجامت
هزاران طعنه و زخم دل ِ بی دست و پایی داشت
زمین خوردن برایم کارآسانی است اما اوج
همیشه پیش و رویم مرز و بوم نارسایی داشت
تو را وقتی که دیدم تکه هایم بر زمین افتاد
برای تو شکست ِ آینه فتح ِ نهایی داشت
نوشت از تکّه های من خدا هم دوستت دارد
نوشت و با دل ِ تنگم قرار آشنایی داشت
تو را آسوده خواهم کرد از این پس خدا حافظ ....
عبورت بر مزارم با خودش صبحی طلایی داشت
برو هرچند چشمانت سرآغاز غزل بود و....
سلام اولین ات با خودش طعم ِ جدایی داشت
http://sabzevar-sher.persianblog.ir/