سلام
زانوی غمم را بغل گرفته ام و به تو فکر می کنم. تویی که آمدنت روز به روز بیشتر به تاخیر می افتد. تویی که از پشت این همه چشم انتظاری و چشم به راهی هنوز به مقصد نرسیده ای. اصلا تو در راه منی یا من در راه تو؟
مقصد چیست؟ مقصد کجاست؟ مقصد دل من است یا دل تو؟
فقط همین را می دانم که فانوس چشمم رو به خاموشی می رود. سیب نگاهم در حال افتادن است، دست تقدیرم رو به شکستن است و پای انتظارم رو به خشکی.
این تلخی بی پایان را از من بگیر. همین.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/3 در ساعت : 14:5:40
| تعداد مشاهده این شعر :
734
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.