ای گل و باغ و بیابانخارها
مردم آن سوی این دیوارها
از زبان مثنوی اسرارها
گفته بودم گفته بودم بارها
( از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم گشت از لطف رب )
بعد از آن زخم شرر افروزها
در دل تاریکی این روزها
این دلِ آئینه ی بیدل شده
زنده زنده ، زنده زیر گل شده
این دلِ ویران شده آباد نیست
این گلو آماده ی فریاد نیست
آه دیگر فرصتِ لبخند نیست
دست شادیها به جایی بند نیست
این خبر ، از دردهای ایل بود
خنجرِ نامردیِ قابیل بود
آن کتابی را که آتش می زدید
نسخه ی کامل تر انجیل بود
موج های سرکش و تبدار شهر
سیل اشک و هرمِ آه نیل بود
آه ، زخمِ تلخِ نایِ ایلِ من
همصدا با حلق اسماعیل گفت :
( از مکافات عمل غافل مشو !
گندم از گندم بروید جو ز جو )
سید حسن مبارز
کلمات کلیدی این مطلب :
درد ،
ایل ،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:16:50
| تعداد مشاهده این شعر :
917
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.