دوست:
از دوست خبر آمد، مطروحه جانبازی
بر طرف دلان بنشست، آوازه سربازی
رندانه آخر ربودی ، جامی زخمخانه دل
خونین چو برگ شقایق،رنگین چو افسانه دل
افسانه دل گویی،رنگین تر از این هستی
خمخانه دل ماوا،بر جانبازی و شیدایی
گلبرگ شقایق خون،چون کاسه خمخانه
رندانه به ترکش زد،در مسلخ میخانه
خونین کفنان آخر،با رندی و سر مستی
دیدند جمالش را، در پهنه این هستی
جانبازی و رعنایی،چون برگ شقایق خون
مانده است در این گیتی،آوازه آن مجنون
امواج شرر آلود،بردند به خمخانه
چشمان و جمالش را،اندر پی جانانه
سرمست بشد از می،با ترکش زیبایی
سیراب بشد از وصل،با آتش رسوایی
چشمه هر دم بنموده تمنا، به ناوک ابرو
شیرین چو وصال دوست،رنگین چو چم گیسو
کلمات کلیدی این مطلب :
دوست ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/6 در ساعت : 19:14:21
| تعداد مشاهده این شعر :
875
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.