همیشه در شریان شراره شوری هست
شکوفه های بهارانه را شعوری هست
فضای خانه پذیرای دست موسی نیست
وگرنه پنجره ها را همیشه طوری هست
هوای پختن نان در کسی نمی بینم
هنوز گرچه به هر صد قدم تنوری هست
عصا به شهر غریبان نمی شود پیدا
وگرنه بر سر هر کوچه لنگ و کوری هست
به آفتاب و به آیینه می خورم سوگند
که شمع عید دل ام را هنوز نوری هست
اگر عتیقه اگر نو ببین مهم این است
که سقف و طاقچه ی خانه را بلوری هست
تو کوچه های دل ات را همیشه آب بزن
وَ شک نکن که درآن فرصت حضوری هست
به فکر جاده و اسب ام وَ خوب می دانم
که انتظار زمین را بقا! ظهوری هست
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/28 در ساعت : 15:35:47
| تعداد مشاهده این شعر :
925
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.