پس از پائیز رنگارنگ زمستان آمد و سرما
طبیعت شکل دیگر شد جهان جاوید و پا بر جا
تن ما طاقت سرما ندارد همچنان گرمای سوزنده
از این سرما و آن گرما دو صد نعمت رسد ما را
درون قطره باران نهان املاح سرگردان
کزین املاح ارزنده سلامت در وجود ما
میان لایه های خاک هزاران چشم و جان زنده
از این سرمایه ها هر جا زمین دارنده یکتا
ز دریاها چه می دانیم ز موجودات بی پایان
همه دانسته های ما قیاس ذره با دریا
زمین کوچک ما بین چو گوهر در دل دریا
هزاران چون زمین گردان بقای کهکشان برجا
از این دانستگی هامان بباید چشم بر بندیم
ابد دانای نادانیم برای دانش دنیا
بدان مخلوق نتواند ز خالق پرده بر گیرد
هر آنقدر دانشش والا همان مقدار نا بینا
در این تاریکی مطلق تمامی جهان مظروف
ظهور ظرف و مظروفش همان معشوق نا پیدا
5/11/90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/28 در ساعت : 10:21:8
| تعداد مشاهده این شعر :
1048
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.