مدتی بود که احوال تو بهتر می شد
و تسلای دل خسته ی مادر می شد
مثل یک سیب به رخسار تو خون بر می گشت
خانه ی غمزده هر لحظه معطر می شد
درد می رفت که از جان تو بر دارد دست
درد می رفت و پاهای تو بهتر می شد
و پناه دل من گودی چشمان توبود
روزهای خوش من با تو مکرر می شد
****
سالها بود که در پنجه ی شاهین عذاب
طایر روح تو پر می زد و پر پر می شد
گاه حجم تنت از درد چنان می شد پر
درد با جسم نحیف تو برابر می شد
و در این بین کسانی به تو سر می زد گاه
حالت از دیدنشان سخت مکدر می شد
مادرم بود که تنها به تو دل می سوزاند
گه برای تو پدر گاه برادر می شد
(رنج)اگر داشت رسالت -و -خداهم می خواست
مادرم شک۱ ندارم که پیمبر می شد
کاش می داد جواب آنهمه زحمت بابا!!
کاش یکبار دگر حال تو بهتر می شد
*****
آه !! دیشب چه شبی بود خدایا !! دیدم
داشت بابای گلم مثل کبوتر می شد
شهودی تبریز26/5/89
شک: ک شک مشدد است