سلام ای حضرت خودکار کم رنگ
چرا با ساز ِ رفتن می زنی چنگ
اگر چه رفت و آمد ، زندگانیست
چنین آمد شدی ، دلخواه ما نیست
بنای دوستی را سست مگذار
رفیقان را به دست رن مسپار
جهان هر جا که باشی اینچنین است
تقابل ، عادت اهل زمین است
اگر در کار ، پیش آید تقابل
تأمل چاره ساز است و تحمل
اگر دیدی طرف در اشتباه است
چنین از کوره در رفتن گناه است
برای این که بارانی ببارد
دعا باید که تا دستی بر آرد
و گرنه ابر ها در فصل باران
کجا دانند حال ِ بیقراران
گیاهان تشنه ی آب حیاتند
ولی از رعد و برق ابر ماتند
اگر داری هوای شعر خواندن
درخت دوستی باید نشاندن
تو خود اهل دلی ، با دل بیندیش
نخواهد هیچ دل قلب تو را ریش
ازین تصمیم بی مورد حذر کن
برای دوستان فکری گر کن
ارادتمند محمد روحانی ( نجوا کاشانی )