چشمی کجاست
تا کی به جرم رشد ، شکستن نهال را
یا مانع ِ پرنده شدن ، شوق ِ بال را
ای مردم ِ زمانه ی علم و فن آوری
از خود نمی کنید چرا این سؤال را
با ذره ای به اوج رسیدن ، نمی شود
از یاد برد ، چالش ِ چاه ِ زوال را
در برکه ی محبت ما عشق ناب نیست
آلـوده کـرده ایـم بـه زشتـی زلال را
سـوریـّه ، آفـتـاب نـدارد تـمـام روز
از او گـرفـتـه انـد همیـن احـتمـال را
بحـریـن ، شعلـه می کشد از نابرابری
چشمی کجاست ، دیـدن این اشتعال را
خون روی سنگ فرش خیابان نشان چیست
بر سینه ی چه کس زده اید این مدال را
شیطان ِ مکرتان ندهد عشق را فریب
بیـرون کـنـیـد از سر ِ خـود احتیال را
قرآن چرا در آتش کین سوخت باز هم
دشمن به دست تجربه داد این محال را
مرز ِ میان باطل و حـق گشته آشکار
از یـاد بـرده ایـد چـرا اعـتـدال را
بـایـد حریم ِ مـیکـده را ساخت بی ریا
تا از حـرام ، پـاک کنیـم ایـن حلال را
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )