دولت منصور
چـهره بیارای و بیا ، طاقت ما رفت ز دست
روی عیان کن صنما ، تا بکــُشی هرکه که هست
پرده بـِکِــــش از رخ مه ، نور بیفشان وبیا
فرش به زیر قـدمت ، دیده ی هرباده پرست
محفل اُنسی است اگـــــر پای نهی بر دل ما
درطلـــب باده ی تو جام شود دست به دست
نور بده شور بده ، دولت منصـــــــــــور بیا
ظلم فکـــــــن جور شکن شاهد اسرار الست
جان وتن سوخته را ، آتش افروخــــــــته را
یک دو قدم پیشتر" آ "دستِ تو این بند گــــسست
تشنه ز جامت بخورد مُغتـَنـَم این دم شِمُــرَد
از همه عالم بـِبُرد هر کــه در این بزم نشست
با نفست جــــــــــــورمنم طالب آن نور منم
از همه کس دورمنم می روم ازدست به بست
مصطفی معارف وند 29/11/90 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/2 در ساعت : 7:57:45
| تعداد مشاهده این شعر :
842
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.