دوباره خوشه ی تردید تا رسیدن رفت
و در هوای تو تا لحظه ی پریدن رفت
سکوت بود ودلم مثل ماه روشن بود
که لحظه های تو مثل همیشه ی من بود
سکوت بود و دلم تا پرندگی لغزید
و ناگهان به سرآغاز زندگی لغزید
چه اتفاق قشنگی از آسمان افتاد
چه سیب... نه گندم... نه یک جهان افتاد
میان لحظه ی نابالغی ترانه شدیم
درست مثل الفبای کودکانه شدیم
مرا به لحن غزل های ناز می خواندی
فرود شعر مرا تا فراز می خواندی
سکوت بودو هوا گرگ و میش تر می شد
وابر بود و باران که بیشتر می شد
چقدر تر شدن از دست آسمان خوبست
همین دلیل بزرگی ست حالمان خوبست
چه لحظه های پر از شوق دل ربایی بود
صدای بارش باران عجب صدایی بود
قدم زدیم و به سمتی عجیب می رفتیم
به سمت منظره ای دلفریب می رفتیم
هنوز حس قشنگ شنیدنت را داشت
تمام جاده که آهنگ دیدنت را داشت
ترانه خواندی واز لحن آسمان گفتی
و از شرا ب رسیدن برای مان گفتی
شمیم عطر تو الهام می دهد مارا
بخوان ترانه ی لبخند مهربان یارا
پر از جنون غزل بار دیدنت بودم
تمام راه که مست شنیدنت بودم
نه من که هر چه در این جاده بودبا من بود
تمام دغدغه ی هر پدیده دیدن بود
هجوم ابر که آوار شد به شانه ی کوه
عروس برف فرود آمد از میانه ی کوه
چقدر فاصله انداخت بین من با تو
دوباره من ،من تنها، دوباره تنها تو
صدای رعد درآمیخت با شکستن یار
وشب چه زود نمایان شد ازغروب بهار
شبی که می شود آغازبی بهانه ی تو
سفر به جاده ی مرگ است بی ترانه ی تو
سفر پرنده ی بی بال در هجوم تگرگ
عزیز همسفرم بی تو جاده یعنی مرگ