ای دوست وصل خویش چه دشوار می کنی .....
ایوان عرش بر سرم آوار می کنی
ابلیس را به خلوتمان راه می دهی ................
دل را چگونه لانه اغیار می کنی
آدم فروخت دولت عشقت به گندمی .............
این آزموده با ز چه تکرار میکنی
چشمم به روی ماه تو حسرت نصیب شد .......
رحمی به چشم تشنه دیدار می کنی؟
این خواب عمر بی تو چو کابوس می شود.....
ای مرگ خفته ایم تو بیدار می کنی؟
زخم رقیب وخار شیاطین کمین راه ...........
باور نمی کنم که مرا خوار می کنی
جانی ضعیف و سحر فریبای وسوسه .........
ما باختیم عشق خود انکار می کنی؟
ای بی نشانه با من دلداده سهل گیر ...........
با صید خویش عشوه بسیار می کنی
بازیچه کرد عمر مرا ریسمان نفس ...........
ما را به بند خویش سر دار می کنی
یک عمر روسیاه خطاییم وسر به زیر .......
یک غمزه از برای خطا کارمی کنی ؟
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/29 در ساعت : 12:6:29
| تعداد مشاهده این شعر :
975
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.