باسلام، آخرین سرودۀ خودم رو جهت نقد و داوری شما عزیزان میگذارم:
شاید تو را نگاه، شاید تو را سلام، شاید تو را تنفسِ من آشنا کند
با رنگی از نگاه، با طعمی از سلام، با لرزشی که رازِ مرا برملا کند
گفتی که عاشقی؟ آری هزار بار، آری هزار مزرعه گندم گواهِ من
حوا اگر تویی، بااین رسیدگی، باید که رحم بر منِ آدم خدا کند
پرواز داده ام، آغوشِ کال را، تا در نسیمِ صبحدمت بالور شود
بیدار مانده ام، تا شب تنِ مرا، در بسترِ سپیدیِ چشمت رها کند
با تارِ آفتاب، با پودِ ماهتاب، فرشی به نقشِ باغِ خیالِ تو بافتم
بر قالیت مدام، گل می دهد دلم، پایت کجاست فرشِ مرا نخ نما کند؟
فرهادِ بی مزار، عمریست غمگسار، چشم انتظارِ پیکِ شمیمی نشسته است
شیرینِ من بخند، آن غنچه باز کن، خوش خنده ای که بر لبِ تو چشم وا کند
با شعلۀ نگاه، یا یک جرقه؛ آه، آتش چه ماه میزنیم دستخوش عزیز
اما در این گداز، خود دورتر بایست، میترسم این حریق تو را مبتلا کند
بهمن۹۰
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/25 در ساعت : 5:58:1
| تعداد مشاهده این شعر :
882
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.