ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ترانه های دمشق


وَهنوز خداي اُلمپ



بر كنگره هاى فروريخته ي قلعه ى دمشق



فانوس هاى مديترانه را



مي چرخاند



ژوپيتر از ستون هاي سنگى



سرود زهره را



براى عيساى ناصرى



بى ارغنون سرمى دهد



هنوز آسمان آبی ست



وَ خورشيد دمشق



همچنان مى درخشد.



 



***



 



شيهه ى اسبان مفرغى



شيهه ى اسبان برنزى



وَ يا نقره اى نيست اين



شيهه ى اسبان دمشق است



كه كتيبه هاى باستانى را



صيقل مي دهد



ژوپيتر بر اريكه ى بلامنازع اش



هنوز تكيه داده



وَ صداى اسبان سربازان كهنه اش



هرگز در بحرالميت



دفن نمى شود.



 



 ***



 



مُغارة الدم



- تاريخ مصور دمشق-



هنوز از پشت كوه مقدس قاسيون



خون هابيل



فرات را سيراب مى كند



خون يحيى



خون حسين



لكه اي بر پيشانى دمشق



يا خورشيدي سرخ



بر سحرگاه تاريخ.



مُغارة الدم



سند زنده ى جنايت



وَ جواز قتل انسان



در دست جنايتگران امروز



وَ هنوز



 



***



 



شيهه ى اسبان صلاح الدين



از كوچه هاى باريك و پيچ پيچ دمشق



هنوز به گوش مى رسد



سنگفرش هاى خيابان



بوى نفس اسبان داماسكو را



در چراغ هاى عتيقه ي پياده روها



شعله ور مى كند



بوى خون تازه ي سهروردى



از ميدان هاى حلب، بى باد



در مشام مغارة الدم



مى پراكند



دختران يهود



از پوست براق نسيمى



پالتوهاى شيك وَ مدرن مى پوشند.



 



 ***



 



امپراطوري زيتون



آن گونه كه نزار قبانى مى گفت:



كان لبنان امبراطورى التفاح



امپراطورى خون



وایضاً قبانى مى گفت:



وَ صار امبراطورى الجراح



امپراطورى قابيل



امپراطورى ژوپيتر



امپراطورى صليب



امپراطورى معاويه



وَ امپراطورى بى شرم يزيد



خشم هيروديا



وَ رأس بريده ى یحيى



وَ آويخته از سقف تالارهاى مخوف



رؤوس شهداء الكربلا.



عطر تلاوت قرآن



در مركز خلافت ابوالهول



از ميان ستون هاى زرين.



مركز آفرينش



هنوز هم معطر است



هنوز هم



رودخانه ى كلمات رأس الحسين



درزَبَدانى، زينبيه، باب الصغير،



قاسيون، مقبره ى هابيل،



قلاع اندلس، خيابان هاى دمشق...



وَ كوچه هاى هارلم



جارى است



 



 ***



 



اين باران هاى تند



لكه هاى نشسته بر دامان شام را



نمی شوید



نخواهد شست



اين مِه هاى غليظ



سِترى بر چهره ى بى عفافان



نمى شود



نخواهد شد



اين كوههاى بركشيده



حصارى بر بى شرمى ها



نمى شود



وَ نخواهد شد



خرابه ى شام همچنان



شاميان را آبرو



خواهد كاست



 



 ***



 



سعدى در شوارع شام



قدم مى زد



وَ تابلوهاي بزرگ نئون دار را مي خواند



  "چنان قحطسالى شد اندر دمشق



كه ياران فراموش كردند عشق"



امروز در اسواق الخير



شاماتيان عشق را



به حراج گذاشته اند



مصلح الدين امشب!



بقچه هاى خود را



از متاع عشق پر كن



تا شيراز دهان اش



به حلويات دمشق



شيرين شود.



 



 ***



 



از قسطنطنيه تا داماسكو



لوكوموتيو ميدان ساعت را



سوار بر ترن هوايى تاريخ



خواهم برد.



چرخ گارى عثمانيه را



بر دوش ابرهاى سياه مديترانه



حمل خواهم كرد.



ميدان مَرجَه را



با سنگ نبشته هاى باستانى اش



بر سينه ى سلاطين پاشا



نقش خواهم زد.



شامات را با تين و زيتون اش



از پل مَرج دابق عبور خواهم داد.



وَ با سندباد بحرى



همراه فانوس هاى مديترانه



خواهم چرخاند.



 



***



 



باران كه مي بارد



حتى گنجشك هاى دمشق



زير سقفى از تكه هاى آهن



براي خود لانه مى گزينند



آن سوتر



زير باران موشك و خمپاره



آدمى را حتى



سقفى نيست.



 



 ***



 



از مناره هاى باب الصغير



اذان نيمه تمام بلال حبشى



پژواك مى شود



در گنبدهاى سبزرنگ معطر.



اشك هاى فاطمه



هنوز هم



چراغ بى روغن خانه هايمان را



روشنى مي دهد



اذان مؤذن زاده



قرآن قديمى روى طاقچه



رحل چوبى



وَ نذر مقبره ى ميرزاده خانم



اشك هاى مادر



وَ سفره ى ابوالفضل العباس



در هتل بلال كبير دمشق



غربت زينب  "س"



وَ خاموشي رقيه " س " درخرابه ى شام



 



"سكوت،



سرشار از ناگفته هاست."  



 



 ***



 



مسيح به زبان آرامى



نماز آرامش را



در كليساى مارسركيس وَ باخوس



براى زائران آسمان مي خواند



قديسه تگلا



از دره ى تاريخي معلولا



چشمه هاى بهشت را



جارى مي كرد



قاضى القضات داماسكو



در قبرهاى پيش ساخته



پرندگان زخمى را



به صليب مي كشيد،



وَ من چشمه چشمه



آيات روشن عشق را



در ليوان سفيد صبح



سرمى كشيد م.



 



***



   



اين امن عيش



كه در پياده روهاىدمشق



تنفس مي كند



چند وقت ديگر



به نفس نفس خواهد افتاد



پچ پچ قهوه خانه ها در رگ هاى شهر



رودخانه ي آشوب را



جار خواهد زد.



ياسمن هاى پيراهن غادة السمان



شكوفه خواهد زد



پيش پاى بهار.



بادهاى مديترانه



اسب چوبى داماسكو را



در بحرالميت



چال خواهد كرد.



 



***



 



عمرخيام با فارابى



در خيابان ابوحيان توحيدى



قرار ملاقات گذاشته است



امرؤالقيس در الأرض الخضرا



از روى روزنامه ى تشرين



قصيده ى نوستالژيكِ



"قِفا نبك مِن ذكرى حبيب وَ منزل را"



براي بشار بن بُرد قرائت مي كند



 ابوتمام حديقه الخنساء را



ّ براي بدر شاكر السياب



با سبزينه هاى شعر



پُست مي كند



شاعران ايرانى در شوارع دمشق



صف كشيده اند



ابن خلدون را در جغرافياى ادبى اش



فصلى بايد



از خريطه ى جديد دمشق.



 



***



 



روزنامه ى الوطن نوشت



 دمشق وطن بزرگان ايران است



در كوچه ها، خيابان ها، جاده ها



عطر باغستان هاى وطن پيچيده است



اين جا بوى غربت نمى شنوى



حسن بصرى، ابوبكر كرخى، لقمان حكيم،



عمرخيام، فارابى، جابربن حيان وَ...



حتى بر سر ميز شام



 با توباقلاواى شامى سِرو مى كنند.



 



دمشق-از22 تا 29 بهمن سال89



  


کلمات کلیدی این مطلب :  ترانه ، های ، دمشق ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/10 در ساعت : 8:55:21   |  تعداد مشاهده این شعر :  1160


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق رحمانی
1390/11/10 در ساعت : 9:24:28
شعر پرباری بود.درود

-----------------------
سپاس از حضورتان
سید مهدی نژاد هاشمی
1390/11/10 در ساعت : 9:26:25
اشعار زیبایی از شما خواندم ممنون استاد عزیز

--------------------
متشکرم جناب نژادهاشمی
مصطفی معارف
1390/11/10 در ساعت : 12:50:15
دوست شاعرم جناب نظری بقا
خیلی ز یبا و ستودنی بود مستفیض شدهم
سر فراز باشید


-------------
ممنونم جناب معارف عزیز
عباس خوش عمل کاشانی
1390/11/10 در ساعت : 13:7:17
درود بر استاد بقای بزرگوار.این سروده های فاخر متفاوت از شما هم قابل ترحیب و هم قابل تامل است.شعرهایی ازین دست را نباید سرسری و صرفا جهت التذاذ مرور کرد.سراسر مفهوم و معنا و به تعبیر کمین منظومه ای دایرة المعارفی است.سربلند باشید.

------------------------

درود بر استاد عزیزم جناب خوش عمل کاشانی
نظر شما برای من مهم است و حقیقتاً منتظر نظرتان بودم تا کارهایم را در این زمینه محک بزنم
پایدار باشید.
ابراهیم حاج محمدی
1390/11/10 در ساعت : 19:11:19
سلام بر استاد عزیز جناب نظری بقاء
تا حالا از شما شعر سپید نخوانده بودم. ماشاء الله و مرحبا بکم بسیار از این سروده ی زیبا و دلچسب لذت بردم . مکرر باید خواند و لذت برد . ای کاش استاد کلمه ی { اردبیلی} را بعد از {اذان موذن زاده } می آوردید .

--------------------------------
ممنونم استاد عزیز شاید به خاطر اشتهارشان بوده که ازآن کلمه استفاده نکرده ام
علی‌رضا دل‌خوش
1390/11/10 در ساعت : 11:21:39
بسیار داهیانه و عمیق بود که سزاوار خواندن چند باره اش یافتم.
برقرار باشید.

--------------------------

ممنونم جناب دلخوش عزیز
علی اشرفی راد
1390/11/10 در ساعت : 15:4:48
باسلام جناب نظری چون سفرنامه ای یافتم که مشتاقانه مجددا به شنیدن آن بنشستم/موفق باشید
----------------
زنده باشید جناب اشرفی
اکبر نبوی
1390/11/10 در ساعت : 11:30:36
درود بر شما
خیلی زیبا بود و سرشار از معنا و اندیشه.
... و خوش به حال من که این شعر ارجمند را خواندم.

----------------------
شرمنده می کنید استاد
ناصر عرفانیان
1390/11/10 در ساعت : 17:10:27
سلام دورد فراوان بر ادیب و شاعر شعرها ی ناب آیینی منظومه ای بس زیبا وفاخر وارجمند شما را خواندم بسیار عالی واقعا لذت بردم اشعار شما بزرگوار همیشه تاثیر گذار اثر بخش است خیلی استفاده کردیم بازهم دست مریزاد و مرحبا

----------------------------

درود بر استاد گرانقدرم جناب عرفانیان عزیز
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/11/10 در ساعت : 21:23:2
سلام بر استاد عزیز
دلواپسی های تاریخی بسیاری را این شعر دلنشین بر دستهای توانمند و نکته سنج به نمایش گذاشته ، بر روانی قلم و فرا نگری اندیشه ی شما درود
سینا شهیدا
1390/11/12 در ساعت : 17:8:18
واژه هائي ستبر، تشبيهاتي شريف و استعاراتي سترگ مرا با روحم درگير مي كند و تصوير مبهم فرداي دمشق فرياد بي تابي تاريخ خواهد بود. فردا در زينبيه در گوشه ي گورستان شيعيان من نيز خواهم سرود كه دل ما در دمشق هيچگاه مهمان نيست. اين تاج مرصع سپيد هميشه بر تارك دفترتان خواهد درخشيد.زيباي زيبا بود مثل شبهاي دمشق.
سحر لطیفیان
1390/11/11 در ساعت : 0:11:33
سلام استاد گرامی گاهی در حین خواندن شعر چشم ها مو می بستم و تصویر های شما را تصور می کردم انگار شعر شما مرا به یک سفر میبرد بسیار با ارزش است اینگونه شعر ها سپاس
محمد وثوقی
1390/11/10 در ساعت : 21:7:38
سلام استاد
بسیار زیبا و ظریف. دست مریزاد.

«لاتحزنی من اجلی یا دمشق...
لقد عرفت الضوء و الحب و الفرح
و انا ارحل من کوکب الی آخر...
و من جرح الی آخر...
و من حریق الی زلزال الی انهیار
الی رحلة صید فی قاع البحار...

احزنی من اجل الذین یرحلون
من الولادة الی الموت
دون ملامسة الضوء مرة
او النار...»

مستدام باشید.
مصطفی پورکریمی
1390/11/10 در ساعت : 23:5:51
سلام جناب استاد نظری بقای عزیز
ژوپيتر از ستون هاي سنگى

سرود زهره را

براى عيساى ناصرى

بى ارغنون سرمى دهد

بسیار زیبا و عالمانه بود ماشاالله به این همه دانایی، کیست که زبان به تحسین نگشاید و برای من که به اتفاق دوستان شاعرم امسال مسافر بیروت و دمشق بودیم تجدید خاطره ی خوبی بود . جای کبوترهای میدان مرجه هم خالی ست . موفق باشید .
اکرم بهرامچی
1390/11/12 در ساعت : 0:32:17
سلام بر قلم پر توان شما
بسیار عالی بود دست مریزاد
بازدید امروز : 17,398 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,238,605
logo-samandehi