وَهنوز خداي اُلمپ
بر كنگره هاى فروريخته ي قلعه ى دمشق
فانوس هاى مديترانه را
مي چرخاند
ژوپيتر از ستون هاي سنگى
سرود زهره را
براى عيساى ناصرى
بى ارغنون سرمى دهد
هنوز آسمان آبی ست
وَ خورشيد دمشق
همچنان مى درخشد.
***
شيهه ى اسبان مفرغى
شيهه ى اسبان برنزى
وَ يا نقره اى نيست اين
شيهه ى اسبان دمشق است
كه كتيبه هاى باستانى را
صيقل مي دهد
ژوپيتر بر اريكه ى بلامنازع اش
هنوز تكيه داده
وَ صداى اسبان سربازان كهنه اش
هرگز در بحرالميت
دفن نمى شود.
***
مُغارة الدم
- تاريخ مصور دمشق-
هنوز از پشت كوه مقدس قاسيون
خون هابيل
فرات را سيراب مى كند
خون يحيى
خون حسين
لكه اي بر پيشانى دمشق
يا خورشيدي سرخ
بر سحرگاه تاريخ.
مُغارة الدم
سند زنده ى جنايت
وَ جواز قتل انسان
در دست جنايتگران امروز
وَ هنوز
***
شيهه ى اسبان صلاح الدين
از كوچه هاى باريك و پيچ پيچ دمشق
هنوز به گوش مى رسد
سنگفرش هاى خيابان
بوى نفس اسبان داماسكو را
در چراغ هاى عتيقه ي پياده روها
شعله ور مى كند
بوى خون تازه ي سهروردى
از ميدان هاى حلب، بى باد
در مشام مغارة الدم
مى پراكند
دختران يهود
از پوست براق نسيمى
پالتوهاى شيك وَ مدرن مى پوشند.
***
امپراطوري زيتون
آن گونه كه نزار قبانى مى گفت:
كان لبنان امبراطورى التفاح
امپراطورى خون
وایضاً قبانى مى گفت:
وَ صار امبراطورى الجراح
امپراطورى قابيل
امپراطورى ژوپيتر
امپراطورى صليب
امپراطورى معاويه
وَ امپراطورى بى شرم يزيد
خشم هيروديا
وَ رأس بريده ى یحيى
وَ آويخته از سقف تالارهاى مخوف
رؤوس شهداء الكربلا.
عطر تلاوت قرآن
در مركز خلافت ابوالهول
از ميان ستون هاى زرين.
مركز آفرينش
هنوز هم معطر است
هنوز هم
رودخانه ى كلمات رأس الحسين
درزَبَدانى، زينبيه، باب الصغير،
قاسيون، مقبره ى هابيل،
قلاع اندلس، خيابان هاى دمشق...
وَ كوچه هاى هارلم
جارى است
***
اين باران هاى تند
لكه هاى نشسته بر دامان شام را
نمی شوید
نخواهد شست
اين مِه هاى غليظ
سِترى بر چهره ى بى عفافان
نمى شود
نخواهد شد
اين كوههاى بركشيده
حصارى بر بى شرمى ها
نمى شود
وَ نخواهد شد
خرابه ى شام همچنان
شاميان را آبرو
خواهد كاست
***
سعدى در شوارع شام
قدم مى زد
وَ تابلوهاي بزرگ نئون دار را مي خواند
"چنان قحطسالى شد اندر دمشق
كه ياران فراموش كردند عشق"
امروز در اسواق الخير
شاماتيان عشق را
به حراج گذاشته اند
مصلح الدين امشب!
بقچه هاى خود را
از متاع عشق پر كن
تا شيراز دهان اش
به حلويات دمشق
شيرين شود.
***
از قسطنطنيه تا داماسكو
لوكوموتيو ميدان ساعت را
سوار بر ترن هوايى تاريخ
خواهم برد.
چرخ گارى عثمانيه را
بر دوش ابرهاى سياه مديترانه
حمل خواهم كرد.
ميدان مَرجَه را
با سنگ نبشته هاى باستانى اش
بر سينه ى سلاطين پاشا
نقش خواهم زد.
شامات را با تين و زيتون اش
از پل مَرج دابق عبور خواهم داد.
وَ با سندباد بحرى
همراه فانوس هاى مديترانه
خواهم چرخاند.
***
باران كه مي بارد
حتى گنجشك هاى دمشق
زير سقفى از تكه هاى آهن
براي خود لانه مى گزينند
آن سوتر
زير باران موشك و خمپاره
آدمى را حتى
سقفى نيست.
***
از مناره هاى باب الصغير
اذان نيمه تمام بلال حبشى
پژواك مى شود
در گنبدهاى سبزرنگ معطر.
اشك هاى فاطمه
هنوز هم
چراغ بى روغن خانه هايمان را
روشنى مي دهد
اذان مؤذن زاده
قرآن قديمى روى طاقچه
رحل چوبى
وَ نذر مقبره ى ميرزاده خانم
اشك هاى مادر
وَ سفره ى ابوالفضل العباس
در هتل بلال كبير دمشق
غربت زينب "س"
وَ خاموشي رقيه " س " درخرابه ى شام
"سكوت،
سرشار از ناگفته هاست."
***
مسيح به زبان آرامى
نماز آرامش را
در كليساى مارسركيس وَ باخوس
براى زائران آسمان مي خواند
قديسه تگلا
از دره ى تاريخي معلولا
چشمه هاى بهشت را
جارى مي كرد
قاضى القضات داماسكو
در قبرهاى پيش ساخته
پرندگان زخمى را
به صليب مي كشيد،
وَ من چشمه چشمه
آيات روشن عشق را
در ليوان سفيد صبح
سرمى كشيد م.
***
اين امن عيش
كه در پياده روهاىدمشق
تنفس مي كند
چند وقت ديگر
به نفس نفس خواهد افتاد
پچ پچ قهوه خانه ها در رگ هاى شهر
رودخانه ي آشوب را
جار خواهد زد.
ياسمن هاى پيراهن غادة السمان
شكوفه خواهد زد
پيش پاى بهار.
بادهاى مديترانه
اسب چوبى داماسكو را
در بحرالميت
چال خواهد كرد.
***
عمرخيام با فارابى
در خيابان ابوحيان توحيدى
قرار ملاقات گذاشته است
امرؤالقيس در الأرض الخضرا
از روى روزنامه ى تشرين
قصيده ى نوستالژيكِ
"قِفا نبك مِن ذكرى حبيب وَ منزل را"
براي بشار بن بُرد قرائت مي كند
ابوتمام حديقه الخنساء را
ّ براي بدر شاكر السياب
با سبزينه هاى شعر
پُست مي كند
شاعران ايرانى در شوارع دمشق
صف كشيده اند
ابن خلدون را در جغرافياى ادبى اش
فصلى بايد
از خريطه ى جديد دمشق.
***
روزنامه ى الوطن نوشت
دمشق وطن بزرگان ايران است
در كوچه ها، خيابان ها، جاده ها
عطر باغستان هاى وطن پيچيده است
اين جا بوى غربت نمى شنوى
حسن بصرى، ابوبكر كرخى، لقمان حكيم،
عمرخيام، فارابى، جابربن حيان وَ...
حتى بر سر ميز شام
با توباقلاواى شامى سِرو مى كنند.
دمشق-از22 تا 29 بهمن سال89