با نگاه سرد یا آتش به جانم می زنی
یا خطابم می کنی زخم زبانم می زنی
روی لب جایی برای واژه ی لبخند نیست
جای یک لبخند مشتی بر دهانم می زنی
کاش بگذاری که حرفم را بگویم لااقل
ساکتم کردی چرا حرف از زبانم می زنی؟
هیچ نذری عهده دار سرنوشتم نیست چون
نحسی تقدیر را بر جسم و جانم می زنی
من به این احوال دارم کم کم عادت میکنم
صورت خشکیده را پیوسته شبنم می زنی
خواستم دیگر فراموشت کنم دیدم که تو
نغمه ی ترک و بیات اصفهانم می زنی
تازگی دارم به رفتار شما شک می کنم
با نگاه سرد هم آتش به جانم می زنی
علیرضا همتی فارسانی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1398/10/27 در ساعت : 16:49:24
| تعداد مشاهده این شعر :
187
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.