شتاب کن که از این قوم زود باید رفت
اگرچه سخت ولی هرچه بود باید رفت
طلسم غربت ما چاره اش سفر بوده
جدال هیزم و آتش همیشه تربوده
و عید بی تو به همسایه سخت میگذرد
من و تو چون تبر و سایه سخت میگذرد
صدای گریه ات آنقدر در فضا مانده
که بغضهای مراهم کنار خود خوانده
غریبه قلک تو دست این جماعت نیست
عروسکت به خدا رفتنش خیانت نیست
شکسته میروی و من دلم به دنبالت
و شرمسار از اینکه صدای افعالت
چرا به گوش من و اهل آسمان نرسید
چرا خدای زمین هم به دادمان نرسید..
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/15 در ساعت : 13:43:18
| تعداد مشاهده این شعر :
1199
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.