در گريه غرق بود،وليكن صدا نداشت
شايد ز ترس دشمن و شايد كه نا نداشت
از ميهمان نوازيِ سنگين كوفيان
بر پيكرش نشانه ي ضربت ، كجا نداشت؟
مي خواست سر به دامن عمه نهد ولي
زنجير آنقدر كه تواند به پا نداشت
با ياد خنده هاي پدر گريه مي نمود
ديگر اميد ديدن آن خنده را نداشت
سنش به قدر درك ستم هم نمي رسيد
در روح كودكانه ي او كينه جا نداشت
مظلومه اي كه گردش اين روزگار زشت
ظلمي نمانده بود كه بر وي روا نداشت
همسنگ دردهاي بدون كرانه اش
عشقش به ذات اقدس حق انتها نداشت...
سخت است گرچه باورش اما حقيقت است
عشقي كه غير ذات خدا خون بها نداشت...
او عاشق پدر ، پدرش عاشق خدا
هرگز سه ساله عاشقي اينسان خدا نداشت
(برگرفته از دفتر شعر با ماهوت مخملي سينه سرخ ها)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/9 در ساعت : 2:1:33
| تعداد مشاهده این شعر :
1468
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.