
شاید بتوانم دل خود را بفریبم
پنهان کنم اندوه تو را گوشه جیبم
هابیلم و از خوشه خشمت نه گریزم
قابیلی و مهلت ندهی خوردن سیبم
سرگشته ی عشقم که به فتوای رقیبی
یک عمر سکوتست و جنونست رقیبم
یک عمر جدا ماندن و صد عمر گذشتن
اینست همان نسخه که دادست طبیبم
یاغی شوم و پای؛ از عشقت برهانم
از غیرت قابیل، چه گشتست نصیبم؟
لیلی نه در این خانه، نه در شهر نمانده...
. زانروست که در پیرهنم نیز، غریبم
از دام، برون آمده ام تیر بینداز!
بی میل تو مایوس؛ از افتادن سیبم!
شعر و نقش: راشین گوهرشاهی
.
تاریخ ارسال :
1398/1/19 در ساعت : 16:36:40
| تعداد مشاهده این شعر :
246
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.