رو به سجّاده کنی وقتِ اذان کافی نیست
تا دمِ صبح زنی رطلِ گران کافی نیست
مُحتَسب گر چه غمِ دفتر و دُکّان دارد ...
در رهِ عشق فقط سود و زیان کافی نیست
جاده پُر پیچ و بیابان ز عطش لبریز است
ناقه ای کو که سپاهی ز خَران کافی نیست
گرگِ بی رحمِ فلک فطرتِ ما را بدرید
به چنین داغ فقط طیّ زمان کافی نیست
گوش دادن به صدایِ دُهل از دور خطاست
" به عمل کار بر آید" به زبان کافی نیست
باید اندر رهِ معشوقه ز جان در گذریم
در فراقش به سر و سینه زنان کافی نیست
آدمی پیروِ نفس است و مُطیعِ شَهَوات
به مَصافش زره و تیر و کمان کافی نیست
آن زمانی که نکیرانِ عمل می پرسند ...
هر چه گویی که چنین است و چنان کافی نیست
مهران ساغری
تاریخ ارسال :
1397/8/27 در ساعت : 17:20:39
| تعداد مشاهده این شعر :
455
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.