خنجر – قمه –شمشير فراهم شده بود
آغاز سياهي ِ محرم شده شده بود
خورشيد نمي خواست كه بالا برود
از شرم و حيا ـ خوب سرش خم شده بود
*******
پيغمبر مظلوم وضو كرد به خون
در ظهر عطش زخم دمادم شده بود
وقتي يل قد قامت خون صف مي بست
يك كودك شش ماهه مقدم شده بود
تا رجعت آن غنچه ي نو رسته شگفت
گويي كه گل از باغ خدا كم شده بود
********
آن روز كمي نور مورب تابيد
از پيكر خورشيد سرش كم شده بود
مجتبي اصغري فرزقي- آذر 90 -مشهد
وبلاگ: شعر نو پيراهني در باد
ايميل :www.mojtaba.asghary@yahoo.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/13 در ساعت : 9:14:26
| تعداد مشاهده این شعر :
911
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.