ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«صاحب قیامت»


 










 



 



خواب دیدم خواب دیدم مرده ام

من هنوز ازفکرخواب  افسرده ام

خواب دیدم  .خاک  بر من ریختند

ظرف آبی پاک  بر   من ریختند

اب پاکی ، رو  و  دست من بشست

پاک گشتم. عین آ ن روز نخست

خاک را  خروار   وار ی  ریختند

بیل بیل   با اه و زاری  ریختند

هرچه دیدم. خاک بود و خاک بود

ای خدا اینجا چه وحشتناک بود !

گفتم ای یاران  که من قلبم گرفت

قبر کن سنگی دگر  محکم گرفت

ناله ها کردم  .جوابی کس نداد

اشکها  بود. و ولی نم پس نداد

بالشم سنگ و ملافه سنگ بود

پیرهن برفی تر  از بیرنگ بود

تشنگی  غالب شد و بیچاره من

جرعه ای  پیدا نکرد  بیچاره تن

جای تنگ وسوت وکور ودل سیاه

نور هیچ و  یار هیچ  و ِگل سیاه

ای  زن و فرزندم ای چشمان من

پس کجا رفتید. هی چشمان من

یک نفر یک حمد خواند از بهرمن

ناگهان ، دیدم  منم .یک اهرمن

ازرفیقان هیچ کس پیدا نشد

بعد مردن کس مرا شیدا نشد

انچه را من کاشتم . با ناکسی

خار هایی شد . پراز  دلواپسی

آنهمه  پاپوشه ها ، که دوختم

آتشی بودند.و  جانم سوختم

دو  ملک  ناگه  به پیشم آمدند

گاهگاهی گرز برسر می زدند

اولین گرزی که  زد او بر سرم

یاد کردم . نام باب و  مادرم

او،چه رنجی  از برای من کشید

مزهء نا اهلی ام  الان چشید

اولی میگفت . نامت را بگو

دومی پرسید . دینم   مو به مو

هی ..بگو ارباب هم تو داشتی؟

یا فقط کشت  گنه می کاشتی

کارنیکی  کرده ای. وقتی بگو

تا شود . قدری برایت ابرو

ورنه ماموریم . و معذوریم ما

از گناه و از ریا  دوریم ما

پس به پا خیز . و بیا سوی جحیم

گر نیایی ضربه ای دیگر دهیم

گرز  را بالا گرفت .با قصد کُشت

می فشرد او قبضهء آ ن را به مشت .

گفتم  .ای جانان من رحمم کنید

من که میلرز م . ز وحشت مثل بید

گفت اکنون عذر  می خواهی زمن

شاکی از تو ملتیست از مرد و زن

ما نداریم .اختیاری  هیچ وهیچ

بیخودی بر دست وپای ما مپیچ

معذرت خواهی  به دنیا  بود جاش

ذره ای زین فهمت آنجا بود  کاش

پای در  زنجیر  کوتاه امدی

گرگی ؛و از ترس  روباه آمدی

ان یکی کوبید . گرزی برسرم

گفت گر خواهی  نخواهی  می برم

یادم آمد ناگهان نامی قشنگ

گفتم ای د ریای رحمت را نهنگ

ای حسین من نوکر تو بوده ام

گاه  سر بر استانت سوده ام

دیدم .از نا گه  دری را باز شد

روز خوشبختی من آغاز شد

تک سوار ی دیدم و بالا بلند

هیبتی زیباتر از کوه سهند

لشکری در خدمتش کوشا به جان

نوکران و چاکران و پاسبان .

صورتی پر نور تر خورشید فام

پرچمی نقش حسینی را بنام

چشم مستش مست از جام طهور

آیتی زیباتر از ذوق ظهور

در دو چشم او سرود زندگی

چشم من می خواست او را بندگی

دو ملک  سر را به زیر انداخته

بال خود را فرش قرمز ساخته

می شنید م زیر لب ها  زمزمه است

این حسین نور دو چشم فاطمه است

گفت او بهر شفاعت آمده است

صاحب روز قیامت آمده است

دیدم و مُردم .من از شرمندگی

سر به پای انداختم . در بندگی

گفت بر خیز ای ولایی مرد  پیر

بعدازین تو نو جوانی مثل شیر  .

 








کلمات کلیدی این مطلب :  «صاحب ، قیامت» ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/8 در ساعت : 22:47:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1103


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 4,114 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,168,425
logo-samandehi