ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صیاد دل
اي آنکه جهاني شده از عشقِ تو شيدا
وي کعبه ي آمالِ دلِ غمزده ي ما
دُزدانه نشستيم رُخت را به تماشا
زنهار ... چه سریست که آن صورتِ زيبا ...
 
"  در نظم رساند سخنم را به ثريّا  "
 
آن عهد که بستيم شکستن نتوانيم
از دامِ سرِ زلفِ تو رستن نتوانيم
در پيچ ‌و خمش نيز نشستن نتوانيم
آنقدر  پريشان شده بستن نتوانيم
 
" گيسوي تو داميست سراسر همه سودا "
 
حالا که چرا دل به تو بستيم ، بماند ...
ديوانه ي ديدارِ تو هستيم ، بماند ...
از دوريِ تو باده پرستيم ، بماند ...
يک عمر به پايِ تو نشستيم ، بماند ...
 
" چون ظاهرِ پنهاني و هم باطنِ پيدا " 
 
آيا خبرت هست که دیریست خُماريم
آيا خبرت هست که بي صبر و قراريم
آيا خبرت هست به عشق  تو دچاريم
هر شام و سحر از غم هجران تو زاريم
 
" اي رفته پي صيد غزالان سوي صحرا " 
 
غير از نفسِ گرمِ تو در سينه دمي نيست
جز کعبه ي رويِ تو هوايِ حرمي نيست
نا ديدنِ روي تو که حرمانِ کمي نيست
هر چند شکستيم .. ولي باز غمي نيست ...
 
" بازآ  بسوي شهر پي صيدِ دلِ  ما "
 
گاهي به يساري و گهي سوي يميني
گاهي به بلندايي و گاهي به زميني
هر لحظه به يک گوشه ي دنجي به کميني
تا در گذرِ ماهرخان  دام  بچيني
 
" ور دام نهي در رهِ ما نِه نَه به صحرا "
 
آن تازه رقيبي که به تيرِ تو شکار است
خوشبخت نگاريست که با جبر مهار است
هر چند که در دامِ تو معشوق هزار است
صيدي که بود عاشقِ صيّاد  عیار است
 
" او صيد تو غافل شده ما صيد تو عمدا "
 
کاشانه ي دلها شده آن  زلفِ سياهت
خوبان هم رامند به شمشيرِ نگاهت
اغيار گريزند ز مژگان سپاهت
ماييم که عمريست نشستيم به راهت
 
" صيدِ دلِ ما کن اگرت هست تمنّا  "



مهران ساغری
کلمات کلیدی این مطلب :  عشق ، شیدا ، نظم ، عهد ، نفس ، مهران ساغری ،


   تاریخ ارسال  :   1397/3/29 در ساعت : 13:42:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  601


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 46,449 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,005,049
logo-samandehi