ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی بر غزلی از بیدل{قسمت پنجم «جلوه زار نیستی»}


خیال جلوه زار نیستــــی هم عالــمی دارد



ز نقش پا، سری باید کشیدن گاه گاه آنجا



با اشاراتی که اساتید و دوستان فاضل و ارجمند



آقایان وهاب نیا و پورکریمی و نجوا کاشانی



داشتند بدست آمد که « محفل ناز » و « دشت



الفت » در دو بیت پیشین به معنای درک حضور



پروردگار و بر خورداری از حظ و بهره ی انس



با حضرت حق در محفل نشاط انگیز عبادت و



تفرّج در فضای سبز عبودیت و بندگی اوست  که



یاد آن ذرات هستی آدمی را از اشتیاق « سحر



خیز» می کند و آدمی را به آرامش و طمأنینه ای



نائل می گرداند که در پرتو آن می تواند با طیب



خاطر  و آسودگی در جوار رحمت الهی  بیارامد



و بیاساید ( خوب ناز ) .



واژه سازی بیدل



آنان که با دیوان بیدل حشر و نشری دارند



دریافته اند که  بسیار اتفاق می افتد که در این



دیوان موازين ترکيب سازی و جمله بندی متداول



فارسی، رعايت نشده و شعر او روال گويش



سنتی شاعران را درهم ريخته است  و بيدل در



واژه سازی پای بند اصول خاصی نيست  و در



همانحال که بدعت های او، بصورت بی سابقه



ای به غنای فرهنگ تعابير زبان و ادب پارسی



می افزايد، انگار گاه گاه دستور گرايان را بهت



زده می کنــد . پسوند« زار » که برای مکان و



همراه رستنی ها و برای بی جان بکار می رود{



همچون گلزارو لاله زار }  در ديوان بیدل در پی



اسامی « جاندار » و« اسامی معنی » جای



گرفته است . مانند {صنـم زار و جــــلوه زار} :



ز بس ذوق طــــــواف آن صنـم زار



 چو مشتاقان به گردش گشته کهسـار



تصاویر پارادوکسی :



از جمله  صنایع ادبی که در رستاخیزی کلمات و



پندارخیزی سخن نقشی عظیم در متون ادبی ما



ایفا کرده است ، بکار گیری تعابیر تناقض آمیزی



است که در واقع نوعی هنجار گریزی معنائی



است  .  دکتر میر جلال الدین کزازی این



صنعت را « ناسازی هنری » و دکتر شفیعی



کدکنی « تصویرپارادوکسی » و آزاد بلگرامی -



ادیب و شاعر هندی صاحب کتاب « غزالان



الهند » - « موالاة العدوّ » نامیده اند .



 تعابیر « خراب آباد » ، « مجمع پریشانی » ،



« ساده ی بسیارنقش » و « دولت فقر » در این



ابیات حافظ از این دست تصاویر است :



من ملک بودم و فردوس برين جايم بود

آدم آورد در ايــــن ديـــــر خراب آ بادم



************



 جمع کن به احساني حافظ پريشان را

اي شکـنج گيســـــويت مجمع پريشاني



*************



  چيست اين سقف بلــــند ساده بسيار نقش



 زين معما هيچ دانا در جهان آگــــاه نيست



************

 دولت فقرخـــــدايا به مـــــن ارزانـــــي دار



 کاين کرامت سبب حشمت و تمکين من است



************



خیام نیز در رباعی ذیل با بکار گیری تعبیر



تناقض آمیز « گویا و خموش » سخن خود را



تأمل برنگیز ساخته است :



در کارگــــــه کــــوزه گـــــری بودم دوش



دیــــدم دو هزار کــــــوزه گویا و خموش



نا گاه یکی کــــــوزه بـــــــرآورد خروش



کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش !



ویا تعبیر« معراج زپا افتادن » در این بیت بیدل



:



فلک در خاک مي غلتيد از شرم سرفرازي



اگر ميديـــــد معــــراج ز پا افتــــادن ما را



همچنین تعبیر « خالی پر از هیچ » در این بیت



از او :



خلقي به دور گردون مخمور و مست وهم است



اين خـالي پـــــر از هيـــچ پيمـــانه کـــــه باشد؟



« جلوه زار نیستی » نیز از همین نوع تعابیر



است که بیدل در این بیت بکار برده است .



تعبیری درباره ی نیستی :



تأمل بیدل درباره ی مفهوم " نیستی"، گونه گون



است ؛ گاه نیستی ازدید او، رابطه ی دال-



مدلولی با هستی دارد و به نحوی " نیستی" در



ذات خود، نوعی از هستی است؛ اما در برخی



از موارد- و مبتنی بر پنداشت شاعرانه درمتن-



این نیستی، تنها یک رویکرد مفهومی منفی است



که سرانجام ، به " نیستی مطلق" می انجامد و



در برابر " هستی مطلق" رنگ می بازد. با



استناد بر این پندار ( نیستی به مفهوم نابودی و



فنا) بیدل می گوید: " اگر یکبار آدمی درباره ی



نیستی با دقت تأمل کند، در می یابد که حتی



گریبان ، باری است بر گردن هستی حباب گونه



ی انسان که وبال گردن اوست .



یک تأمل گر شود صرف خیال نیستی



ای بسا گردن که از بــارگریبان بشکند



حضرت آیة الله حسن زاده ی آملی  درکتاب «



الهی نامه » می فرمایند :



{ الهی همه گویند : خدا کو؟  حسن



گوید : جز خدا کو ؟ } 



و نیز در همان کتاب فرموده اند :



{ الهی از من برهان توحید خواهند و



من دلیل تکثیر !!! }



و بلافاصله آورده اند که :



{ الهی از من پرسند توحید یعنی چه ؟ حسن



گوید : تکثیر یعنی چه ؟ }



هستی ِ عاریتی که مولانا در مثنوی خود از آن



سخن گفته است آیا واقعاً هستی است  ؟



ماچو چنـــــگیم و تـــــو زخمه می‌زنی



زاری از مـــــا نـــــه تو زاری می‌کنی



ما چـــــو نایـــــیم و نـوا در ما ز تست



ما چو کوهیــــــم و صدا در ما ز تست



ما چو شطرنجـــــیم انـــدر برد و مات



برد و مات ما زتست ای خوش صفات



ما که باشـــــیم ای تــو ما را جان جان



تا که مــــا باشیـــــم با تــــــو درمـیان



ما عـــــدم هـــــاییـــــم و هستی ها نما



تو وجـــــــود مطـــــلق وهستــــــی ما



ماهمـــــه شیـــــران ولی شــــیر علم



حمله ‌مـــــان از باد باشـــــد دمبـــــدم



حمله‌شان پیداســـت و ناپـــیداست باد



آنک ناپیــــــداســـــت هرگــز گم مباد



بـــــاد ما و بـــــود مــــــا از داد تست



هســـتی ما جـــــمله از ایجـــــاد تست



لذت هســـــتی نــــمودی نیـــــست را



عاشق خود کــرده بـــــودی نیست را



 بنابرین وقتی پایان هر جنبنده یی به نیستی می



انجامد، پس غره شدن به این هستی موهوم و



مادی، ارزشی ندارد. تصور عالم نیستی هم جلوه



ای دارد . در راه نیست شدن و نفی خود را به



اثبات رساندن که  در آن سر به سجده بودن و



سر نهادن شرط است. حالت افتادگی و تواضع



میخواهد. بجای پا نهادن، سر را باید گذاشت.



سرکشی و تکبر و غرور در این وادی جا ندارد



و با عالم نیستی در اختلاف میباشد.»اگر چه



«سرکشی» در مصرع دوم نه آن سرکشی ایست



که ناشی از غرور و تکبر باشد .



این گونه تأمل بر دیار نیستی و - و هیچ انگاری



همه چیز غیر از معنویت – است که دریچه ای



به هستی حقیقی بر روی انسان می گشاید  به



بیانی دیگر، چون با تفکر در مورد رفته گان که



نقش پایی - نشان عمل - از آنان باقیمانده، به



فکر نیستی خود می افتی. عالمی دیگر پیش



نگاهت جلوه گر می شود. «سرکشیدن» در این



جا «سر زدن و خبر گرفتن» است.



چنـــــين کشته ی حســرت کيستم من



که چون اتـــــش از سوخــتن زيستم من



نه شادم نه محزون نه لفظم نه مضمون



نه چرخم نه گـــــردون چه معنيستم من



اگر فانيـــــم چيســـت اين شور هستي



وگر باقـــي ام از چـــــه فانيســـــتم من



بــناز اي تخيّــــــل ببــــــال اي توهّــــــم



کــه هستي گمـــــان دارم و نيستم من



در اين غمکـــــده کـــــس مميـــراد يارب



به مرگي که بي دوستـــــان زيستم من



بخــــــنديد اي قــــــدر دانــــــان فرصـت



که يک خنده بر خويـــــش نگريستم من



نقش پا :



« نقش پا » از پر بسامد ترین تصاویر و ترکیبها



و جدید ترین موتیوها  در دیوان بیدل است که



خوشه ای از تداعی ها را می تواند در بر داشته



باشد . خفّت و خواری ، آیت وعلامت و نشانه ی



راه سالکان طریق ، عجز و  در ماندگی و



واماندگی ، محو و فناء و زوال ، خاکساری و



تواضع و فروتنی ، بی مقداری و کم بهائی ،



حیرت و نیز وجود و هستی مادی  انسان تداعی



های گوناگونی است که این ترکیب شکاری بیدل



، در دیوان او دارد همه ی این تداعی ها را از



دقت در ابیات پراکنده ذیل می توان دریافت :



نقش پا شو ســـــراغ مــا دریاب



هست ازین در رهی به خانة ما



*******



"به غبارِ این بیابان،نه نشانِ پانشسته



به بساطِ ناتوانی،همه نقشِ پانشسته"



*******



ما را به راه عشق طلب رهنما بس است



جایی ‌که نیست قبله‌نما نقش پا بس است



*******



نیست در دشت طلب‌، باکعبه ما را احتیاج



سجده‌گاه ماست هرجا نقــش پا افتاده است



*********



گر شوی محرم انجام طلب



نقش پا آینـــــهٔ مقصودست



********



بر فرق عــزت تو، نزيبد گُلـــــي دگر

اي خاك‌! اگر بهار كني‌، نقش پا شوي‌



********



دنی به‌ مسند عزت همان‌ دنی‌است نه عالی



که نقش پا به ســـــــر بام نیـــز خوار نشیند



********



بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود



حق نیاز به این سجده‌ها ادا نشود



********



وامـــــانده ی قلمــــــرو یاسم چو نقش پا



زین دشت هرکه رفت مرا بر قفا گذاشت



********



تا شـــــــــود بیدل به نامت سکهٔ آسودگی



خاکساری در نگین باید چو نقش پا گرفت



********



که می‌آرد‌ پیام دوستان رفته زین محفل



مگر از نقش پایی بشنویم آواز پا اینجا



********



نمایان است حال رفتگان از خاک این وادی



زنقـــــش پا توان ‌کردن سراغ ساغر جم را



********



جبههٔ ما و همان سجـدهٔ تســـــلیم نیاز



نقش پا، ‌کی‌کند از خاک تهی پهلو را



********



مانند نقــــش پا به‌ گل عجــــــز خفته‌ایم



بر ما هزار آبله باران شکست و ریخت



********



کاش به نقش پا رسیم تا به‌گذشته‌ها رسیم



هرقــــــدم آه می‌کشــــــد آبله در قفای ما



********



هر عضو من چو شمع ادبگاه نیستی‌ست



تا نقـــــــش پا سر من وایـــــن آستانه‌ها



********



تا ز نقش پای‌گلگــــــون بیستون دارد سراغ



کوهکن را در نظر، هر سنگ‌، لعل بی‌بهاست



********



عشق دوراست ازتسلی ورنه مجنون مرا



نقش پای ناقه هم آیینــــــهٔ مقصد نماست



********



در طریق جستجو هر نقشپایم قبله‌ای‌ست



غرقهٔ‌این‌بحر را، هر موج، محراب دعاست



********



هرکجا سرو تو جــولان می‌کــــــند



چشم‌ما چون‌طوق‌قمرینقش پاست



************



تا سر نهاد‌ه ایم به خــــــاک در نیاز



مانند سایه جبههٔ ما محونقش پاست



********



روشن است ازبند بندم وحشت احـــوال دل



هر گره در کوچهٔ نی ناله‌ای رانقش پاست



********



نقش پا در هیچ صورت پایهٔ عزت ندید



سایه هم خشت هوس‌کم چید بربنیاد ما



********



کس به‌تیغ سرکشی باما نمی‌گردد طرف



اززمینگیـــری چو نقش پا سپر داریم ما



و بیدل را غزلی است با ردیف « نقش پا » که



خواندن آن در اینجا خالی از لطف نیست :



خط جبین ماســـــت هماغوش نقش پا



دارد هجوم سجـــــدهٔ ما جوش نقش پا



راه عدم به سعـــــی نفس قطع می‌کنیم



افکنده‌ایـــــم بار خود از دوش نقش پا



رنج خمارتا نرســــد در سراغ دوست



 بستم سبـــوی آبلـــــه بر دوش نقش پا



چون جاده تا به راه رضا سر نهاده‌ایم



موج‌گل است برســر ما جوش نقش پا



سامان عیش ما نشود کم ز بعــد مرگ



تا مشت خاک ماست قدح نوش نقش پا



ماییـــم و آرزوی جبیـــــن‌ سایی دری



افسرچـــــه می‌کند سرمدهوش نقش پا



چشــــــم اثر ندیده ز رفتـــار ما نشان



چون سایه‌ام خراب فرامــــوش نقش پا



هر سرکه پخــــت دیگ خیال رعونتی



پوشیـــــدش آسمان ته سرپوش نقش پا



مستانه می‌خرامی و ترسم‌که در رهت



با رنگ چهـــــره‌ام بپرد هوش نقش پا



در هر قدم ز شــــوق خرام تو می‌کشد



خمیازهٔ فغـــــــان لب خامـوش نقش پا



گاه خــــــــرام می‌چکـد از پای نازکت



رنگ حنا به‌گــــــرمی آغـوش نقش پا



رنگ بنایــــــــم از خط تســـلیم ریختند



یک جبهه سجده است برودوش نقش پا



نوعی خاص از ایهام در سبک هندی :



نوعی خاص از ایهام :



در شعر سبک هندی نوعی خاص از ایهام بر



اساس  اشتراک لفظی  فعل ها و ترکیبات فعلی



شکل گرفته است . به این بیت بیدل دقت کنید :





غبار ناتوانم بسته نقـــــــش دست امیدی



که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادی



یا :



از خروش آباد توفان جنون جو‌شیده‌ایم



بی‌صدا نقاش هم مشـکل‌کشد زنجیر ما



و نیز :



نقاش زحمت خط و خال آنقدر مکش



خط می‌کشد به سـایهٔ موآب جوی ما



همچنین :



جرأت‌کجا و من زکجا لیک چاره نیست



نقاش دامــــــن توبه دستـــم کشیده است



و:



به این ضعیفی‌ که بار دردم‌ ، شکسته در طبع رنگ زردم



به‌گرد نقاش شوق‌ گـــــردم‌ ، که می‌کشد حسرتم به سویت



می بینید که در این موارد بیدل فعل یا مصدر



کشیدن را در دو معنی بکار برده است و سخن



خود را با بکار گیری صنعت ایهام رنگ آمیزی



نموده است



با توجه به بگار گیری صنعت تناسب { مراعات



نظیر } میان خیال ، جلوه و نقش و کشیدن



 میتوانیم این ایهام را در بیتی که در حال شرح



آنیم بیابیم و « سر کشیدن » را هم به معنای «



سرزدن و خبر گرفتن » و هم به معنای « به



تصویر در آوردن سر » بگیریم . فراوان اتفاق



می افتد که برای اینکه زحمت خم شدن را به



خود ندهیم با پایمان تصویر و یا خطوطی را به



قصد نشانی دادن برای کسی بر روی زمین



ترسیم می کنیم



با توجه با شرحی که از مفردات این بیت ارائه



شد و نیز با توجه به فنون و صنایع ادبی ای که



بیدل در این بیت به کار گرفته است می توان



معانی ذیل را از این بیت دریافت :



الف : تصوراین مطلب که هستی مقید و مشروط



در حقیقت نیستی و فناء است ، خود حقیقتی است



که دریچه ای به سوی عالمی به روی آدمی می



گشاید گاهی باید بدین امر اعتراف کرده و گردن



نهاد .  و رد پائی از اعتقاد و باور خود را به



این حقیقت نشان داد .  { هیچ انگاری خود و



جهان مادی که هستی های مقید و در حقیقت



نیستی های هستی نمایند دریچه ای به سوی عالم



معنویت به روی آدمی می گشاید که گاه باید با



این چنین باوری از این عالم هم خبری گرفت }



ب: تصور نیستی هستی نما ( هستی های موهوم



)  در ذهن خود عالمی دارد گاه باید ازاثر پای



رفتگان به آن دیار سراغ این عالم را گرفت و



 باصطلاح سری به آنجا زد و خبری از آنجا



گرفت .



جلوه زارِ نیستی، چنان تصوری را ایجاد کند که



گویا هیچ چیزی وجود ندارد، زیرا ظاهراً همه



جا را «نیستی» فرا گرفته است . هستی مقید و



مشروط  «سرشار از تهی» یا «مالامال از



هیچ» است  بیدل می گوید که اگر بتوان جلوه



زار نیستی را در مخیله گنجانید، همین «نیستی»



هم عالمی دارد که باید گاه گاهی از روی نقش



پای رفته گان سری به آنجا کشید.



ج : تصور نیستی هستی نما در ذهن خود عالمی



دارد که گاه باید گامی  بدانجا نهاد و با سرکشیدن



و خبر گرفتن از آنجا رد پائی از خود در آنجا با



قی بگذاریم .



د : تصورنیستی ِ هستی نما  در ذهن  که در



حقیقت جلوه زار نیستی است هم عالمی دارد و



گاه باید با نقش پا تصویر سری را در آنجا کشید



. و پی برد که وجود ما  و بر روی تن بودن سرِ



ما مانند همین نقشی است از سر با پا بر روی



زمین ترسیم کرده ایم .{ و با این کار سر بر



افراخته ی خود را نقش بر زمین دیده و باد



نخوت و کبر و غرور را از سر بیرون می



ریزیم  } .



هـ : شاید هم بتوان گفت با تصور و درک موهوم



بودن هستی های مقید و نیستی انگاری آنها باید



گاه سرکشی و طغیانگری { از سر غرور و



تکبر} را زیر پا نهاد .



والله العالم


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، بر ، غزلی ، از ، بیدل{قسمت ، پنجم ، «جلوه ، زار ، نیستی»} ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/4 در ساعت : 11:46:16   |  تعداد مشاهده این شعر :  2007


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1390/9/4 در ساعت : 13:13:16
سلام آقای حاج محمدی
جالب بود و استفاده کردیم ممنون /یاحق
***********
درود بر شما خانم بهرامچی / سپاسگزارم از نظر لطفتان .
مصطفی پورکریمی
1390/9/4 در ساعت : 16:53:33
سلام جناب استاد حاج محمدی عزیز
از این شرح خصوصا شرح مفردات و بیان شاهد مثال های ارزنده استفاده ی وافر بردم .من یک مسئله ای را عرض کنم و آن این که خدا می داند حضور و ابراز نظر من صرفا جهت تضارب آراء و رسیدن به یک شرح جمعی ست و نه ابراز فضل و خودنمایی ..... اما... به نظر من روح مطلب و کلیدواژهه ی شرح در این بیت " نقش پا" است .با همه ی معانی که برای این واژه ارائه فرموده اید و تلویحا روی این معنی بیشتر تأکید فرموده اید که منظور نقش پای رفتگان است باید عرض کنم که "نقش پا" توجه به عالم کثرت است هر موجودی نقش پا( ردّپایی ) از حضرت محبوب است که سلسله ی علت ها را هم در ذهن متبادر می کند که از توجه کردن در این علت ها پی به حضرت واجب الوجود که علت مبقیه هم هست می بریم و به این حقیقت می رسیم که " هوالاول والاخر والظاهر والباطن " که این با نگاه همه ی ابیاتی که مشتمل واژه ی " نقش پا " هستند قابل تبیین می باشند. در مورد مثال هایی هم که برای توجه دادن به جلوه زار نیستی بیان فرموده اید ،امام راحل و سالک واصل ما حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند این ها در عین حالی که مثال های خوبی هستند اما یک نوع جدایی و استقلال وحود را می رسانند خود حضرتشان به "دریا و موج" مثال می زدند که در حالی که امواج بروز و طهوری دارند در عین حال هیچ حیثیتی ندارند و در خاتمه باز می فرمودند " خاک بر تارک من باشد و این تمثیلم " . نمی دانم بیدل دعای "عرفه"ی مام حسین علیه السلام را خوانده است یا نه اما من به همه ی آن هایی که در جاده ی سیر و سلوک قدم گذاشته اند پیشنهاد می کنم این دعا را با دقت و با مراجعه به شرح های جالبی که بر این دعای شریف نوشته شده است را بخوانند که در فقره ای فرموده اند " الهی أنا الفقیر فی غنای فکیف لاأکون فقیرا فی فقری" ..... و هم این حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و اله وسلم که فرمودند "الفقر فخری " که اشاره به فقر وجودی است و نه فقر مالی ....شرح این بیت چنین است :
تصوّر "جلوه زار نیستی "( فقر ) هم خود عالمی دارد ،که با توجه به آثار وجودی موجودات (توجه با این حقیقت که همه ی موجودات چه در ذات و چه در بقا فقیر ند) باید گاه گاهی به این عالم هم سری بزنی ( سلوک داشته باشی ). ....والله اعلم.....
*****************
سلام بر شما جناب پور کریمی عزیز .
نمی دانم با چه زبانی از شما تشکر کنم . پیش از اینکه نظر حضرتعالی را مطالعه کنم مطلبی از کتاب الهی نامه حضرت علامه ی ذیفنون آیة الله حسن زاده ی آملی متعنا الله بحفظ بقائه و دوام افاضاته بیادم آمد که قصد داشتم آنرا در متن بگنجانم متوجه شدم نظر تازه ای رسیده است با خودم گفتم ببینم کدام بزرگوار نظر داده است پس از مطالعه و پاسخ دادن به آن ، آن مطلب را درج خواهم کرد . که خوشبختانه با نظر بسیار صائب حضرتعالی مواجه شدم . دقیقا همین گونه است که حضرتعالی فرموده اید و چه تطابقی دارد فرمایشات شما با آن مطلبی که از کتاب الهی نامه می خواستم درج کنم . حضرت آیة الله حسن زاده ی آملی می فرمایند { الهی همه گویند:خدا کو؟ حسن گوید:جز خدا کو }
استحضار دارید که این مسأله دامنه ی گستر ده ای دارد و پرداختن بدان شاید ازحوصله ی خوانندگان محترم بیرون باشد .علاقه ی زیادی داشتم که به این قبیل مباحث بپردازم اما از این بیمناک بودم که اگر حجم مطالب بیش از حد متعارف باشد شاید دوستان حوصله یا وقت مطالعه ی آن را نداشته باشند . اشارات شما و دیگر دوستان کمک بسیار زیادی به کشف مضامین ابیات بیدل خواهد کرد
یوسف شیردژم «افق»
1390/9/4 در ساعت : 22:46:2
سلام بر حاج ابراهیم عزیز

دقت و حوصله شما را می ستایم

زنده باشید
*************
متشکرم جناب شیر دژم عزیز

سارا وفایی زاده
1390/9/5 در ساعت : 10:5:43
سلام جناب حاج محمدی عزیز

توضیحاتتان بسیار پرنکته و خواندنی است.

سپاسگزارم از زحمات فراوانتان.
***********
متشکرم از سرکار عالی
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1390/9/5 در ساعت : 2:51:50
سلام آقای حاج محمدی عزیز وارجمند
بسیار دقیق وعلمی وباحوصله بسیار به شرح بیدل پرداخته اید .استفاده کردم

سرافرازباشید
%%%%%%%%%%%%
درود بر شما / سپاسگزارم از محبت و نظر لطف شما سید بزرگوار جناب ابوطالبی نژاد عزیز .

بازدید امروز : 22,303 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,980,903
logo-samandehi