رو به سجّاده کنی وقتِ اذان کافی نیست
تا دمِ صبح زنی رطلِ گران ، کافی نیست
مُحتَسب گر چه غمِ دفتر و دُکّان دارد
در رهِ عشق فقط سود و زیان کافی نیست
جاده پُر پیچ و بیابان ز عطش لبریز است
ناقه ای کو .. که سپاهی ز خَران کافی نیست
گرگِ بی رحمِ فلک .. فطرت ما را بدرید
به چنین داغ فقط طیّ زمان کافی نیست
گوش دادن به صدایِ دُهل از دور خطاست
"به عمل کار بر آید" .. به زبان کافی نیست
باید اندر ره معشوقه ز جان در گذریم
در فراقش به سر و سینه زنان کافی نیست
آدمی پیروِ نفس است و مُطیعِ شَهَوات
به مَصافش زره و تیر و کمان کافی نیست
آن زمانی که نکیرانِ عمل می پرسند....
هر چه گویی که چنین است و چنان کافی نیست
مهران ساغری
تاریخ ارسال :
1396/12/26 در ساعت : 19:16:8
| تعداد مشاهده این شعر :
609
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.