« دیدم پریده ای»
توفان تر از همیشه به سمتم وزیده ای
مردی شکست خورده تر از من ندیده ای
از من مخواه راحت از این جا گذر کنم
وقتی هزار پیله به دورم تنیده ای
یادم نرفته است، همان ابتدای کار
گفتی چقدر دغدغه داری، تکیده ای!
ما سرنوشت مشترکی را قدم زدیم
مثل من از بهشت، تو هم سیب چیده ای
این شعر را به چشم تو تقدیم می کنم
این دل سروده را که خودت آفریده ای
دارم به روزگار خودم غبطه می خورم
حالا که صاف و ساده مرا برگزیده ای
گاهی خیال می کنم این جا نشسته ای
گاهی به روی زانوی من آرمیده ای
حتماً شگفت مانده ای از کارهای من
دیوانه ای شبیه خودت را ندیده ای
دیدم شبی به شکل کبوتر تو را به خواب
تا آمدم به سمت تو دیدم پریده ای !
تاریخ ارسال :
1396/12/15 در ساعت : 20:11:15
| تعداد مشاهده این شعر :
613
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.