ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صلح نامه باران
«صلح نامه ي باران»  
 
آن روزها كه شهر پرازالتهاب بود
پايان كار آينه و آفتاب بود
 
با گيسوان باغ زمستان قرار داشت
بد جور حال باغچه ي ما خراب بود!
 
يك جرعه از بهاربه اين سو نمي وزيد
بخت هزار ساله ي اين باغ،خواب بود
 
مي رفت شهر در پي يك اشتباه محض
در كار سرنوشت،كماكان شتاب بود
 
خوشحال از اين كه راه به سر چشمه مي برند
سهم تمام دهكده اما سراب بود
 
اين رنج،اين چكامه،به پايان نمي رسيد
هي درد،پشت درد،غمش بي حساب بود
 
آن روز،صلح نامه ي باران سروده شد
در جان مرد اگرچه هزار انقلاب بود
 
بغضي ميان سينه ي او شعله مي كشيد
اين چند بيت شمّه اي از اين كتاب بود
 
تا اين كه ريخت زهر خودش را جهان به او
اين سهم«مجتبي» پسر بوتراب بود
 
آن روز چشم عالم و آدم سياه شد
پايان كار آينه و آفتاب بود!
کلمات کلیدی این مطلب :  مجتبی،بخت،صلح،آفتاب،شهر،رنج ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/8/25 در ساعت : 23:24:41   |  تعداد مشاهده این شعر :  628


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابوالقاسم افخمی اردکانی
1396/8/28 در ساعت : 14:49:35
بغضي ميان سينه ي او شعله مي كشيد
اين چند بيت شمّه اي از اين كتاب بود

تا اين كه ريخت زهر خودش را جهان به او
اين سهم«مجتبي» پسر بوتراب بود

درودتان! درودها...
رضا محمدصالحی
1396/8/27 در ساعت : 8:22:53
آن روز،صلح نامه ي باران سروده شد
در جان مرد اگرچه هزار انقلاب بود

درود استاد
اکرم بهرامچی
1396/8/26 در ساعت : 0:7:49
خوشحال از اين كه راه به سر چشمه مي برند
سهم تمام دهكده اما سراب بود

دست مریزاد
بازدید امروز : 46,717 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,005,317
logo-samandehi