سلام بر شاعر محترم
حقیر واژه شب را در بیت سوم خالی از لطف نمی بینم.
حضور این واژه بر این نکته دلالت می تواند داشته باشد که وجود شب به واسطه ی گیسوی معشوق است.
اگر شب به هر شکلی برداشته شود بیت به یک پاره معمولی تبدیل می شود ؛ بدین معنا که سیاهی گیسوی معشوق کوچه را تاریک کرده است.
اما حضور شب در کنار گیسو اغراق و بزرگ نمایی به بیت اضافه کرده است ؛ یعنی اینکه شب معادل گیسوی معشوق انگاشته شده است.
و اما ؛ «دوست دارم» و «دوست می دارم» تفاوتشان ربطی به ساختار تاریخی آن ندارد.
تفاوت بین دوست دارم و دوست می دارم مثل تفاوت بین فراموش کنم و فراموش می کنم است.
به نظر می رسد که «می» بر وجه اخباری و استمراری این فعل مرکب می افزاید.
کار برد «سویت» بدون حرف اضاقه ی به آخرین مصراع شعر را دچار ضعف زبانی کرده است.
بیت آخر این شعر بر ارتباطی زمینی و نسبی گرا بین عاشق و معشوق دلالت دارد و می تواند به دنیای امروز نزدیک باشد. فردیتی که در این مصراع وجود دارد ماهیتی مدرن به آن بخشیده است ؛ بدین معنا که ما با عاشقی منفعل و منکوب و اسیر دست معشوق روبرو نیستیم بلکه عاشق نیز از خود اراده ای دارد.
فقط این بیت در پایان غزلی که کاملا بر محور ارج و مقدار و جذبه ی مطلق معشوق می گردد شاید مخاطب را دچار چند گونگی در بر انگیختگی حس نماید ؛ بدین معنا که مخاطب تا رسیدن به این بیت این حس را دارد که عاشق اگر برایش امکانی پیدا شود در ثانیه ای از زمان خودش را به آغوش معشوق می اندازد ؛ولی در پایان به این بیت می رسد که تازه ایشان از خواب بلند شده اند و بدلیل خستگی ، معشوق را حواله به بعد ازظهر می دهند!
با این وجود بنده ی حقیر سراپا تقصیر به همان دلیلی که گفتم این بیت را صرف نظر از ساختار کلی این غزل بهتر می پسندم.
والله اعلم بالصواب.