بگذار لب پنجره گاهی قفسم را
شاید که ببینم گذر هم نفسم را
هربال و پری فرصت پرواز ندارد
ای باد خبر کن دل فریاد رسم را
من منتظر معجزه ی لطف تو بودم
برگرد و سر افراز کن عشق عبثم را
تقدیر مرا تشنه لب چشمه کشاند و......
کشت از عطشت حوصله ی خار و خسم را
در قسمت دیروزم و فردام کسی نیست
می جویم از آوار زمان پیش و پس ام را
می گیرم از آیینه سراغ دل خود را
با طعنه به رخ می کشد او _ هیچ کسم _را
هر چند پرم از گله ها ... لال ترینم
حیف است ببارم سر تو بغض گسم را
روزی که تماشا کنم ات اوج رهایی است
بگذار لب پنجره گاهی قفسم را
زهرا محمودی
تاریخ ارسال :
1396/6/22 در ساعت : 15:30:28
| تعداد مشاهده این شعر :
572
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.