بر بام های بلند وحشی
با موهایت به سمتی می وزی
من در خیابانی
که در چهارراهی اندوهناک می شود
در هیاهوی ستیغ بام ها
بام های دیگر را نگاه می کنی
من به خواب های دیشب فکر می کنم
با هم خیابان ها را معنی می کنیم
از شهری به شهر دیگر
در چهارراه ها
میدان ها
(گاهی سممبلشان
پیراهن هایمان را رنگین می کند)
در جایی,صندلی را می نشینیم
چای می نوشیم
نبض مرا می گیری
من نبض تو را
و زمان
ما را به چای بعدی دعوت می کند
می اندیشیم
به روزهایی که در این میدان ها مسدود شده است
قمار می کنیم
سر پیراهن هایمان
و گاهی به سلامتی چیزهایی عجیب
چیز می خوریم
گریه می کنیم
در بام های بلند و تیز
یه در خیابانی
که در چهار راهی
اندوهناک می شود
کلمات کلیدی این مطلب :
نبض ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/1 در ساعت : 23:53:51
| تعداد مشاهده این شعر :
1115
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.