آنان که ادب گشته ی فرهنگِ شهیدند
درهیچ کجا پرده ی حق را ندریدند
رفتند ، به جز سمتِ ولایِ تو نرفتند
دنبالِ زد و بندِ گروهی ند ویدند
اوج ازجهت ثروت و قدرت نگر فتند
هرگز به پرو بالِ مجازی نپریدند
مهتاب منش ، آب صفت ،مثل هوا پاک
تصویر بهار و نفس صبح کشیدند
آزاد ورها ازهمه تصویر شک آلود
چون نور به آیینه ی مطلق گرویدند
باهیچ طعا م و طمعی خام نگشتند
در صورت حاکم شدن ازحق نبریدند
برهیچ حرامی سرسازش نسپردند
ازهیچ کسی حرف خطا را نخریدند
نه اهلِ تملق ، نه تظاهر، نه تکبر
سحرِسیه و وعظ خرافه نشنیدند
برحق همه دروازه،به نا حق همه دیوار
گاهی نفس قفل و گهی نفس کلیدند
تفکیک دوتصویرو دو رنگ شب روزند
خا کستریان نیمه سیه ، نیمه سفیدند
گر تشنه بمانند اگر سخت بسوزند
مردی به همانست که ذ لت نکشید ند