گوارای وجود!
خلوت جانانه
چه بگویم که مرا شمعی و پروانه یکی ست
ودرین خلوت جان جانم و جانانه یکی ست
همه شب چشم براهم به نظر بازی دل
تکیه بر باد صبا آخراین خانه یکی ست
سرّ عشقی که عیان است چه حاجت به بیان
زاهد و صوفی و درویشی و دیوانه یکی ست
مستی از جام نگاه هست و ز کندوی عسل
درچنین شور ش مستی می میخانه یکی ست
.
در طواف دل اگر نقص به نیت بزنی
عشق خنثی شده و کعبه وبتخانه یکی ست
تو که دلداده وسرشار امیدی نهراس
عشق را شهر و ده و خانه و ویرانه یکی ست
شده ام معتکف ناز نگاهی همه عمر
سروناز عشق تو را لایق و دردانه یکی ست
سروناز_زندیه
۱۴آذر۹۵