مستفعل مفعولاتن مستفعل مفعولاتن
آخر بكَنم از اين تن، من اين بدنِ پوسيده
آنگه كه حياتي تازه، گيرم زلبي بوسيده
آنگاه كه بر ميخيزم، تا با تو نگار آميزم
از خويش برون خواهم شد، شاهانه منِ ژوليده
من ترك نخواهم بنمود آغوش تو ديگر هرگز
اين لحظهي شادي شايد بر فرق زمان كوبيده
ديوانه شدم دريابيد، من را عقلاي مكتب
مستم ز شراب رويش از عطر خوشش بوئيده
بوسيد مرا ياران او، آتش به وجودم زد او
آن لعبت رعنايي كه از تاك بُني روئيده
تاریخ ارسال :
1394/9/28 در ساعت : 18:24:2
| تعداد مشاهده این شعر :
433
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.