الا دنیا سکوتی کن صدا می آید انگاری
به چشمم کاروان آید میان خواب و بیداری
صدای هر قدم در دل تپش ها پشت سر دارد
صدای زنگ محمل ها نشانی از گرفتاری
بگو بر کاروان صبری،دگر آهسته آهسته
که خورشید آید از مغرب طلوع صبح غمباری
میایید عاکفان حج که اینجا عید قربان است
زمینش بوی خون دارد هوایش میل خونخواری
ترحم کرده بر طفلی که دست بر دست بابایش
کمی آهسته تر رحمی به حال زار بیماری
بیایید از ره دیگر که این ره راه خونین است
بیایید از ره دیگر کمین کردست کفتاری
نگین از گوش وا کرده به معجر ها گره باید
که بفروشند سارق ها نگینها کنج بازاری
اگر دیدی که آزادی چو چکمه گردن افکنده
مخوانش پست، باور کن که شاهی باشد این خواری
بدان گیسو سپیدی چون به میدان در نبرد آید
به سان شیر میجنگد زمینگیرش مپنداری
بگو بر آن سیه رویی که سیلی کرده آماده
که دخت کودک تنها ندارد با تو آزاری
سه ساله دختری خسته بهانه کرده بابایش
چو بابا آمدش از ره به جانش گفت اسراری
بدان اطفال زینب را چو آغشته به خون دیدی
ز ترس خجلت یاور نشسته کنج دیواری
چو عبدلله میبیند عمویش بین دشمن ها
مزن نامرد بی غیرت به کودک ضربه ای کاری
زره ها بر تن قاسم بزرگی میکند اما
چو احلی من عسل گوید بگیرد جان سرداری
نظر کردم به عاشورا ندیدم طفل گهواره
که فهمیدم ببارد خون ز راس تیر خونباری
امان از دل،دل مادر ،دلی بیتاب شش ماهه
تمام عرش گریان شد چو دید آن سر به نیزاری
برای لشکرش شاهی به اصرار اذن میدان داد
که اذن آمد به شه زاده دریغ از ذره اصراری
دوباره کوفیان قصد علی دیگری دارند
که حیدر گوشه ی محراب، میدان بهر کراری
علم در دست عاشورا شتابان سمت آب آید
به پشتش لشکر بیجان که افتادند بسیاری
چه زیبا میکند رقصی به آب آن جلوه ماهش
چو سیراب آمد آن مشکش عطش را کرد انکاری
بدان گر عرش می افتد زمین از سمت نخلستان
به ضربت آن عمود آمد زمین افتاد علمداری
خبرها میدهد اسبی که از گودال می آید
چو خون ها بر سر و یالش دهد بر خیمه اخباری
میان کفر تنها شد چو ابنُ بَضعَةٌ مِنِّي
مهیا کرده بر جسمش سپاه اسب چاپاری
به روی تل نگاهی کرد،خواهر آن برادر را
که روی نی دگر آید دوباره وصل دیداری
به لرزه آمدش شمر و به رعشه هر دو دستانش
چو بشنید از کنارش آن صدای گریه و زاری
چه روزی روزه دارانی،عجب مهموان نوازانی
سحر با بستن آب و به خونها بهر افطاری
به سوی خیمه ها آیند... آتش گیرد عاشورا
چه بسیار آید از هرسو نوازش های دلداری
به جای تسلیت هر دم نمک بر زخم میپاشند
دل اهل حرم ریزد به اسم شام هرباری
خداوندا تو خود دانی اگر چه بد شدم اما
تمام عمر خود دارم ازآن کفار بیزاری
به ذکر یا حسین مستم چو باکی نیست از عقبی
که با ذکر حسین باشد تمام راه دینداری
سید علی مرتضوی
محرم ۱۳۹۳