آشنا سازد فراهم بهر آدم آشنا
می شوند اینسان دو تا بیگانه با هم آشنا
آشنا را سخت حرمت نِه، که شادت می کند
ورنه آخر می شوی با حسرت و غم آشنا
می دهم در وجه حامل هدیه بهر این و آن
لاجرم هی می شود بهرم فراهم آشنا
هر کسی یک صبح تا شب می شود همکار من
می شود از بهر بنده دوست،محرم، آشنا
بعد از آن تا بهر کاری در نهادی می روم
می شود اندر بر من تا کمر، خم آشنا
بانکها را یک به یک گشتم، رئیسان آمدند
شکر ایزد جملگی بودند از دم، آشنا
میکنم با طیب خاطر اختلاسات کلان
در میان «قوّه»ها دارم مگر کم آشنا؟!
کار هر بز نیست خرمن کوفتن ای مدعی،
بنده با پیچ و خم این کار هستم آشنا!
تاریخ ارسال :
1394/5/31 در ساعت : 1:34:52
| تعداد مشاهده این شعر :
708
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.