یک دسته گل پریدند با دست های بسته
از خار تن رهیدند با دست های بسته
دنیا به پایشان زد بندی که پر نگیرند
این بند را بریدند با دست های بسته
بی بال پر کشیدند تا باغ آرزوها
یک سیب سرخ چیدند با دست های بسته
بر لوح سبز تاریخ با یک مداد خونین
خورشید را کشیدند با دست های بسته
با دست باز ماندیم در عین عشق و آنها
تا قاف آن رسیدند با دست های بسته
پرواز شد نصیب آنها که بهتر از قو
بر آب می دویدند با دست های بسته