به جای گندم از امروز، سیب می کِشمت
هــــــــــزار مرتبه آدم- فریب می کشمت
نه آنقَدَر که به دوزخ کشـــــانی ام این بار
به رغـــم وسوسه هایت نجیب می کشمت
پُر از سکوت نیایش، پر از شکــــوه دعا
وضو گرفته به امــــــن یجیب می کشمت
برای این که بدانی چه می کشم... گــاهی
میان این همه آدم، غـــــــریب می کشمت
و مثل پنجـــــــره هایی که رو به دیوارند
از آسمان و زمین، بی نصیب می کشمت
بایست! دار مسیحــــــم به پا شود حـــــالا
شبی که بال گشـــــودی صلیب می کشمت
#
تو شاعــــــرانه ترین هفت سین عمر منی
میان سفره فقط هفت سیب می کشمت...!
کلمات کلیدی این مطلب :
غزل ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/30 در ساعت : 3:17:55
| تعداد مشاهده این شعر :
968
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.