سلام برشاعر محترم
شاعر این شعر از شعرای صاحب نام دینی کشور است و یقینا از جهت محتوایی از ارزش و مقدار قابل توجهی بر خوردار است اما به لحاظ شعریت مسایلی بر آن مرتب است که حقیر به پاره ای از انها می پردازم
اساس تصویر سازی ای شعر بر محور تشبیه قرار دارد
نمودار عشقی ،غروری سراپا ،تو آن آسمانی ،تو ان آبشاری تو ان چلچراغی تو اشراق محضی
تمام این تشبیهات از نوع اسنادی و صریح می باشند و معمولا فضای یکنواختی به لحاظ ساختار ی بر شعر حاکم کرده اند
این گونه تشبیهات به دلیل اینکه در یک شعر می توانند تا میزان زیادی تکرار شوند و ادامه پیدا کنند شعر را از فرم خارج می کنند و مخاطب در برخورد با این نوع تصویری سازی به جای نقش افرینی می تواند به تکرار المان های تصویری فکر کند که شاعر به نمونه سازی ان پرداخته است
از جهت دیگر این اشعار بر ذهن مخاطب تحمیل می شود یعنی شاعر همانند یک دیکتاتور از بالا با تحکم تصاویری را صادر می کند و فضای گفتمان بین شاعر و مخاطب به شکل یک طرفه شکل می گیرد
جناب موسوی عزیز
سهراب سپهری می گوید مادری دارم بهتر از برگ درخت و دوستانی بهتر از اب روان
این تصایر گرچه بر مبنای تشبیه شکل گرفته اند اما شاعر با نوعی برتری دادن مشبه برمشبه به
به شعر خود حلاوت ، طراوت و انعطاف بخشیده است و با این تکنیک از صراحت و مستقیم گویی متن کاشته است
یا همان ملا سهراب سپهری می گوید
کعبه ام مثل نسیم می رود باغ به باغ شهر به شهر
در این تشبیه شاعر با نوعی جزیی نگری تشبیه خود را قابل باور کرده است
ابتدا به ساکن شاید تشبیه کعبه به نسیم یک ادعا و صرفا نوعی خیال بافی باشد اما شاعر با ایجاد حرکت باغ به باغ شهر به شهر با منطق سازی شعر رااز دایره یک تخیل صرف خارج کرده است
دوست دارم این پاره از شعر سهراب سپهری را با بیتی از حضرت عالی مقایسه کنم
حضر ت عالی می فرمایید
تو آن آسمانی که هر جا که باشی
حضورت معطّر، نگاهت فریباست
تشبیه تو به اسمان گرچه به دلیل شان و منزلت ممدوح قابل باور است اما این باور مند بودن به ذات موضوع بر می گردد و نه توانایی شاعر
یعنی صرف نظر از شان و منزلت ممدوح
چندان تمهید اندیشی برای خارج شدن از یک تخیل صرف مانند شعر سهراب ایجاد نشده است
اما بیت بعدی حضرت عالی :
تو آن آفتابی که در سایه تو
زمین مثل آیینه کهکشان هاست
تشبیه شاعرانگی بیشتر ی دارد حداقل بدلیل شبکه مراعات نظیری که ایجاد شده است منطق روایت به خوبی ساختار خودش را پیدا کرده است
ضمن اینکه در این بیت با پارادو کسی که بین سایه و خورشید ایجاد شده است مخاطب می تواند ایفای نقش نیز داشته باشد
در ابیات پنجم ششم و هفتم نیز این گونه است
جناب موسوی در شعر مثل دادگاه که انکار بعداز اعتراف مسموع نیست کم گرفت بعد از اغراق شاعرانه نمی باشد
حضرت عالی می فرمایید معما ترینی بعد هم می فرمایید وجودت معماست برگشت از صفت عالی به صفت بیانی ساده نوعی برگشت از برجستگی است که شاعرانه نیست مگر توجیهات فرا متنی داشته باشد که در ان صورت باید گفت این فرا روی از متن به خوبی صورت نگرفته است
و اما در بیت سوم به نظر می رسد که یکی از که های حرف ربط فقط به خاطر پر کردن وزن امده است
بیت ما قبل اخر نیز بیت روانی نیست به نظر می رسد که اندکی تعقید معنایی دران باشد "شهود ملک را ضمیر تماشاست " سریع ادمی رابه یک انگاره معنایی نمی رساند گرچه با زور و ضرب می توان برایش معنایی ساخت
بیت اخر نیز ازابیات زیبا و زنده شعر است البته بنده به جای که مصراع دوم چه را پیشنهادمی دهم
با همه ی این تفاصیل این شعر بسیار خوب ، روان و یکدست است که بنده ان را با هزار شوق بارهاخواندم و لذت بردم