درود دوستان گرامی دوجای شعر مشکل وزنی وجود داشت که با عرض پوزش اصلاح گردید . البته که وزن سخت و درگیر کننده ای بود
نشسته بود و در خیــــــال خود عذاب می کشید
برای چشـــــم کودکانه اش فقط نقاب می کشید
برای طــــــــرح های زنده ی ادامه دار زندگی
دوتا پرنده زیر بال یک عقـــــــــــــاب می کشید
نشسته بود و پر شکسته تر کنـــــــــــــار پنجره
تمام دردهـــــــــــــای خسته توی قاب می کشید
همین سه شنبــــــه بود در کلاس خاطرات من
شکوه خنــــــــــده هاش را ته کتاب می کشید
صدای خستـــــــــــــــه پدر میان سرفه ای سیاه
میان اشک هـــــــــــای خود زلال آب می کشید
پدر نشسته بود در کنــــــــــــــــــــار منقلی کثیف
حشیش با صدای قلقل شـــــــــــــراب می کشید
کلاس اول است و ذهــن پاک او شبیـــــــــه آب
قطـــــــــار درد خویش را پر از رکاب می کشید
کنار طرح کوه و دشت و رود و جنگلی درخت
برای دلخوشی همیشه آفتــــــــــــــاب می کشید
دو باره شب .... خدای من نگاه او عجیب شد
و اشکهای مـــــادرش به خون غم غریب شد
تمام حجم بغض هــــای خسته اش کمی غریب
و مشق هــــــــا میان ذهن دفترش کمی عجیب
ستاره های هـــــرشبش که مه گرفته بود و غم
و گاز خسته اش که هی نشسته بود روی سیب
کبوترانــــه می پرید در خیال ســـــــــــــاده اش
و اشک هـــــای مادرش که می چکید عنقریب
ولی سکوت زنده ای همیشـــــــه با دلش عجین
چــــــــــــــــــــرا پدر نشسته توی دامهای نانجیب
دوباره توی دفترش گلی بــــــــــه رنگ یخ کشید
کنــــــــــــــــــــار کشتزار خود فقط دوتا ملخ کشید
دوباره عکس مــــــــادرش کنار طشت می کشید
و دردهای مادرش به شکــــــــل هشت می کشید
و باز عکس مادر و پدر و لحظــــــــه ای خودش
میـــــــــــــــــــان جنگل بلوط شهر رشت می کشید
تمام کوچه هـــای ذهن صاف و پاک و ساده اش
فقـــط برای لحظه ای شبیــــــــــه دشت می کشید
پدر ندید بغض هـــــــــــــــــای پر سکوت دخترش
و دخترک صدای واژه ی ... گذشت ...می کشید