ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بانگ اذان
صدای بانگ اذان از مناره می آید
سحر برای نماز دوباره می آید
 
فرشته ها همگی پشت ماه صف بستند
میان سجده‌ی آخر ستاره می آید
 
میان سجده‌ی آخر وقوع حادثه ای
نفس به دیدن آن در شماره می آید
 
قسم به صاحب کعبه، به آسمان پیچید
به دست باد میان فرشتگان پیچید
 
همان صدا که همیشه به یاد می ماند
به ذهن کوفه و ابن زیاد می ماند
 
شروع واقعه وقت رسیدن غم بود
گناه این همه بر دوش ابن ملجم بود
 
«سحر نبود که تا لحظه‌ی اذان می شد
صدای مأذنه در خامُشی نهان می شد»*
 
سحر ز هاتف غیبی خروش می آید
صدای فزت برب  ال... به گوش می آید
 
فرشتگان زیادی به  گریه افتادند
پس از دقیقه ای آقا به هوش می آید
 
طلوع صبح، دریده ست دامن شب را
سحر حکایت تلخی ست داغ زینب را
 
اگرچه غصه و ماتم شبانه می آید
سحر امید و هزاران جوانه می آید
 
مصیبتی ست به کوفه؛ چه صبح سنگینی
علی و فرق پر از خون به خانه می آید
*وامی از سید فضل الله قدسی
 
                      سیدسکندرحسینی بامداد « افغانستان »
کلمات کلیدی این مطلب :  شعر علوی ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/1/11 در ساعت : 21:10:13   |  تعداد مشاهده این شعر :  809


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمیده پارسافر
1394/1/14 در ساعت : 14:24:36
مصیبتی ست به کوفه؛ چه صبح سنگینی
علی و فرق پر از خون به خانه می آید
بازدید امروز : 11,144 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,232,351
logo-samandehi