شکوه کردی، خواستم مشغول دلداری شوم
 

چنگ بر مویت زدم، تا زخمه‌ای کاری شوم
 

روبه‌رویت ایستادم، صد ترک برداشتی
 

خواستی آیینه در آیینه تکراری شوم
 

بارها از چاه بیرون آمدم، اما هنوز
 

دوست دارم با نگاه تو خریداری شوم
 

پیش از این‌‌ها  لیلی افسانه‌ها بودم ولی
 

ناگزیرم بعد از این مجنون ادواری شوم
 

ریخته خاکستر پروانه‌ها دور و برم
 

کاش بر بالین‌شان شمع عزاداری شوم
 

اشک‌هایم حلقه می‌کوبند بر چشمان تو
 

مهربان!  پلکی بزن، بگذار تا جاری شوم