
در قطعـه ای از بــاغ بهـشـتـیـم ، خدایــی ! در وصــف تــو گــویـنـد ، که حــج فـقـــرایـی
دارا و نــدار و هـمـــه ، آیــنــد گــــدایــی حـالا کــه نـشــد کـعـبــه مــرا راضـــیِ دیـدار
من هـم به دل احـرام تـو بستـم که رضـایی
مـاه از سـر گـمـنـامی تـو ، مسـت غرورست عشق من ازین صحن به آن صحن عبورست
یــاد حـرمـت ، مـوجــب ادخــال ســرورست خـورشیـد کـه نـه ، گنبــد تو منبــع نـورست
ابــر و مــه و خـورشیــد و فـلـک آیـنـه هـایی
هـر لحظــه بـه یــاد حرمت نعشـه و مستــم از جام می و ساقی و ساغر ، شده خستم
لب تشنه ی یک جرعه ی زمـزم اگه هستم لـیــوان یــه بــار مـصـرف ، آمــاده بـه دستـم
سـرچشـمه ی زمــزم بود ، اسمــال طلایی
گـفـتـنـد بسازیـم طـلسـمـی کـه گـنــه کــار را در1 نـدهــد بـهــر ورودش بــه حـرم ، بـار2
در پشــت در اِستــاده ام ، انــدر کـف دیــدار نـقــاره نــدا داد ، طـلـسـم از نـفــس افـتــاد
بـود از تـو بعید ایـن روش ای شیـخ بهایـی3
هر وقـت رسیدیم بـه مشهـد ، به سلامـت دادیـــم ســلام ، از طـــرف بـــاب جــوادت
سـلــطـان تویــی آقا و منـم عبــد سیـاهت من « آمــدم ای شاه ، پناهـم بده » شایـد
ایـن گـونـه دهـی خـطّ امـانـی ، ز گنـاهـی
سعید وکیلی ، بهمن یک هزار و سیصد و نود و سه !
1- در = در ورودی حرم ، ترجیحاً باب الجواد!
2- بار = اجازه
3- اشاره دارد به ماجرای ساخت طلسم توسط جناب شیخ بهایی ، برای جلوگیری از ورود گناهکاران به حرم آقا علی بن موسی الرضا ، که آقا به خواب تولیت آستان قدس آمدند و فرمودند : «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچگاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید».
تاریخ ارسال :
1393/11/22 در ساعت : 19:45:18
| تعداد مشاهده این شعر :
831
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.