خردل نشسته بر سر راه گلوي تو
تا سرفه هاي تلخ نگيرند بوي تو
اما هميشه واژه ي شيرين زندگي
جاري ست بر شميم خوش خلق و خوي تو
در صورتت سرود وطن موج مي زند
سرخ و سفيد و سبز شده رنگ و روي تو
يك تار موي سوخته مانده ست از سرت
دل داده عالمي به همين تار موي تو
قصد سلوك كرد دلم يك شب و به من
پر التهاب گفت بيايم به سوي تو
من آمدم به عشق تو با يك گل سكوت
زانو زدم به حرمت تو روبروي تو
ديدم كه بزم ساخته اي گوشه ي اتاق
يك صندلي خالي و يك تخت كوي تو
يك شيشه صورتك قدح و باده ات نفس
يك مخزن هواي فشرده سبوي تو
گفتم به خود ، همين كه توام چشم دل شدي
وقتي كه بغض حنجره ام شد گلوي تو ،
گمنام بين ما به شهادت رسيده اي
ما زير سنگ خاطره در جستجوي تو