صلوة ظهر بود و آسمان کربلا غرق تجرد بود
زمین نینوا را بر لب تفسیده باران تشهد بود
ستون عرش، در قدقامت طوبایی اش مستانه می بالید
ولی با سروهای کوفه دردا! فکر کوتاه تقاعد بود
درآن ساعت که خونین و خمارآلوده بر بالای نی می رفت
نگاه اش در پی زیباترین باغ دل انگیز تفرد بود
فرات از تشنگی در حسرت بوسیدن لب های او می سوخت
وَ از جام شراب چشم های دلربایش مست و بیخود بود
به شهر قابَ قوسین از مسیر پُربلای کربلا می رفت
به راه کربلا و آسمان، فوج ملائک در تردد بود
میان شعله و خون و تگرگ و باد و رعد و خنجر و بوران
سلوک رازوار و ممتدِ سیمرغیان را، روحِ هُدهُد بود
امام آفتاب و آسمان و یاسمین و آب و آیینه
که از او روشنایی منتشر در شاهرگ های تعهد بود
*
وَ از اقلیم هشتم بانگ نوشانوش و شاداشاد می آمد
صلوة ظهر بود و آسمان کربلا غرق تجرد بود.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/11 در ساعت : 16:20:9
| تعداد مشاهده این شعر :
1054
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.