با سلام بر شاعر گرامی.درآغاز نقد از شاعر گرامی وهمه ی اعضا محترم سایت به خاطر کوتاهی این چند ماهه ام پوزش میخواهم.هرچند برای خود دلایلی داشته ودارم که بماند. واما در مورد این شعر:
شاعربامخاطب قرار دادن دریا دلگویه هایش را درقالب غزلی با وزن دوری فاعلاتن مفاعلن فعلن ریخته است.این وزن که از اوزان شاد ونسبتا ضربی محسوب می شود. قابلیت بیان محتوا های حماسی ومانند آن را دارد والبته این یکی از ویژگی های این وزن است.کاربرد این وزن در مخاطب ایجاد شور وهیجان ونشاطی قابل لمس میکند واگراستفاده ازاین وزن با محتوای مورد استفاده در یک راستا قرار گیرد زیبایی بیشتری را ایجاد خواهد کرد.انتخاب محتوای همگون وهم جهت با وزن صد البته نیاز به دقت وتجربه شاعر دارد.به نظر می رسد در شعر پیش رو شاعر توانسته است ارتباطی منطقی بین این وزن ومحتوا بر قرار کند.دریا،موج وشور والتهابی که در عین آرامش از برداشت میشود با تکرار متناوب فاعلاتن مفاعلن فعلن هم راستا ست.البته این همگونی در دو سه بیت اول به خوبی مشهود است ودر ابیات پایانی چندان به چشم نمی آید.یک نکته در مورد تشبیه های به کار رفته در این شعر به نظر می رسد وآن اینست که در تشبیه باید مشبه به همیشه بلند مرتبه تر وفاخر تر از مشبه باشد.فلسفه ی تشبیه واستعاره ومانند آن در شعر ایجاد تخیل وتصویری زیباتر از مشبه است.اما در این شعر در بسیاری مواقع مشبه به چندان برتری بر مشبه ندارد وگاهی بر عکس به نظر میرسد بهتر بود شاعر جای مشبه ومشبه به را عوض می کرد .به عنوان مثال در تشبیه رقص موج به چین وشکنج تور عروس شاید تشبیه کردن چین وشکنج لباس عروس به رقص موج دریا بسیار زیبا تربه نظر می رسدت.یا در دوبیت بعد وقتی دل دریا می گیرد به لاله شبیه می شود.در مصراع چهارم موج زدن احساس برای دریا آمده است که این موج زدن خودش از موج دریا گرفته شده واستعاره نابه جایی به نظر می رسد.در همین بیت عبارت صریح بوس کردن بدون هیچ آرایه و پیرایشی از زیبایی بیت کاسته است شاید عبارتی مانند بوسه زدن که حداقل تغییر را در خود دارد از بوس کردن زیباتر می بود.بعضی موارد دیگر نیز در ساختار ابیات به چشم آید که به نظر بنده میتوانست با قدری دقت نظر به گونه ای موفق در در مصراع ها ظاهر شود مانند:بیدلی مست وعاشقی دریا؛این سه واژه را نوعی حشو میبینم وهمچنین حرف«ی» در بیدلی درنگاه اول به صورت نکره خوانده می شود ولی در ادامه شعر متوجه میشویم که نهاد متصل است. یا عبارت گاهواری چو ساکتی اما،به نظر میرسد چندان پرداخت نشده است وکلمه ی گاهوار خودش را از سطر جدا می کند وهمچنین« امّا» در آخر مصراع خودش را به واسطه وزن برشعر تحمیل کرده است. در این مصراع هم به نوعی تعقید معنایی دیده می شود: عشـق آبی و چشــم های تو نیـز رنگ زیبای چشم های خداست.در مصراع دوم همین بیت به نظر می آید نشانه مفعولی باید به مصراع اضافه شود:قدر این مهتاب را..
در مصراع ماقبل آخر عباررت کنایی دل به دریا زدن تبدیل به این عبارت شده است:
بیقــرارم که دل به تـو بـزنـم رهـسپارت شـوم همـین امشب،من این تبدیل را تبدیل هوشمندانه ای نمی بینم چرا که دل به دریا زدل بسیار از دل به تو زدن زیبا تر است. همچنین در مصراع پایانی در اول مصراع ضعف تالیف دیده می شود. هر چند شاعر قصد داشته است دل را به مسافر یا همراهی تشبیه کند که همراهی نکرده است ولی« دل نمی آید» چندان درست به نظر نمی رسدهمچنین عبارت محاوره ای بی وسیله بودن که به ناگاه وارد سطر آخر شده است قدری ناهمگونی با بقیه بیت در خود دارد.از شاعر محترم به خاطر تحمل و صبر وقبول نظرات نقد گونه تشکر می کنم. حمید خصلتی