ابتدایی ) 4(
1- 25
غیرت
ای بنی آدم تلاشی در جهان بی غم نباشی
صاحب چشمان ِخواب آلوده و بی نم نباشی
لنگ لنگان در بیابان جستجو کردن چه حاصل
- جویباری بی نوا را - از چه موج یم نباشی
نغمه خوان همچون قناری بی خیالی پیشه کردن
کور ذهنی آوَرَد تا لاله را همدم نباشی
مرهمی گر نیستی زخم دل درماندگان را
غیرتی تا با ملامت قهر خنجر هم نباشی
بر سحر پویان ِعاشق ظلم می رانَد سیاهی
شب بر آید پای کوبان گر تو در ماتم نباشی
تا به راه عشق و ایمان شوق جانبازی نداری
لایق دیدار مهدی ع منجی ِعالم نباشی
"خوش عمل "خوش گفت :یاران ! "گرم معراجند مردان"
جان ِ من , جهدی که از این رهنوردان کم نباشی
2 - 26
سوختن
یاران , بیاموزید, بر من , سوختن را
از عشق , در دل شعله ها افروختن را
یاران , بیاموزید , بر من , بی قراری
شب زنده داری , دیده بر در دوختن را
یاران , بیاموزید , برمن , غمگساری
در عشق و هجران , درد و غم اندوختن را
یاران , بیاموزید, بر من , عاشقم من
با لاله ها , جان باختن , آموختن را
پروانه ها, ای شمع ها , خیل شقایق
بر من بیاموزید , آنک , سوختن را
3 - 27
سَفَر
غرق ِ اقیانوس ِ عشقم , بیم اَز توفان ندارم
مست صهبای جنونم, رسم هشیاران ندارم
می نوازم با پرستو صبح آهنگ سفر را
میل ماندن جان سپردن کنج این سامان ندارم
محرم اسرار آبم , آگه از راز شتابم
می روم تا بی نهایت نقطه ی پایان ندارم
رهسپار کوی یارم باد پا ره می سپارم
هم درون ِکوله بارم , توشه , غیر از جان ندارم
نام "حق " ورد زبانم , عشق پاکش آرمانم
آرزویی جز وصالش , در خط میدان ندارم
در شب شعر شهادت - با تمام بی نوایی -
آرزویی جز وصال نغمه پردازان ندارم
4- 28
شوق وصل
بر سر مرداب ماندن موجگون پا می زنم
می شوم عریان چو توفان دل به دریا می زنم
تا در آیم در صف مردان کوی آفتاب
گام تا آنسوی ساحل صبح فردا می زنم
در بلور اشک هایم می درخشد شوق وصل
دامن خورشید را دست تولا می زنم
می روم تا وسعت سر سبز و عطر آگین عشق
مثل انبوه شقایق خیمه آنجا می زنم
مست شوق رفتنم تا دور دست وصل یار
روز و شب از کوثر امید صهبا می زنم
پای دل را می بُرم از شوره زار و تشنگی
می شوم عریان چو توفان دل به دریا می زنم
5- 29
عاشقی
پیش پایت گل پژمرده ی ِ پرپر شده ام
یک زمین خورده یِ با خاک برابر شده ام
می دهم وعده به خود دست مرا می گیری
از همان لحظه که با داغ برادر شده ام
تا پرو بال نیازی بزنم بر بامت
بام تا شام غریبانه کبوتر شده ام
با همه بی هنری گاه به قول و غزلی
بر دل هر چه که بد خواه تو خنجر شده ام
::
باز این شاخه شکستی ؟! چه غم ای یار که من
دیر پیوندم واَز ریشه تناور شده ام
محمد یزدانی جندقی
1 و 2 و 3 و 4 جوانان امروز شعله ی آواز 1365 تا 1367
شماره 1 ااستقبالی است از غزل استاد عباس خوش عمل چون مطلع غزل ایشان را به خاطر نیاوردم با حضرت استاد هماهنگی شد و رخصت فرمودند تخلص نیز به احترام ایشان و به نیت یاد گاری اورده شد می دانم دوران این حرف ها سال های دوری است که گذشته است
5 از سال 73 چاپ شده در کتاب شعر 1375
و چهل و چند غزل پراکنده دیگراز من زمان گویش 74 تا 85 درکتاب شعرم مجلات و جنگ ها باقیمانده که اشعار دوره ی دوم شاعر ی من هستند
تاریخ ارسال :
1393/6/31 در ساعت : 9:30:49
| تعداد مشاهده این شعر :
652
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.
سلام و عرض ادب استاد يزداني بزرگوار درود بيكران بر شما واقعا زيبا بود دست مريزاد شاعرانه هايتان مستدام برقرار باشيد ياعلي &&&&&&&&&&&&&&&&& سلام دوست ارجمندم شاعر گرانقدر حضورتان را گرامی می دارم سپاس
|
"با همه بی هنری گاه به قول و غزلی بر دل هر چه که بد خواه تو خنجر شده ام" احسنت بر شما. پایدار باشید. یاعلی(ع) &&&&&&&&&&&&&& سلام اندیشمند گرامی با سپاس فراوان یا حق
|
درود جناب یزدانی جندقی وچقدر زیبا &&&&&&&&&& سلام اندیشمند گرامی و سپاس بی پایان از حضورتان
|
سلام و سپاس جناب یزدانی جندقی نازنین بهره بردم دست مریزاد &&&&&&&&&& سلام جناب میرزایی عزیز قلمرنجه فرمودید سپاس
|