نویسنده:محمد تقی عزیزیان
نگاهی به مجموعه شعر «جنون که در نمی زند عزیزدلم»
انتشار این مجموعه شعر از آثار شاعر، روزنامه نگار، بازیگر تئاتر و ... استان لرستان،استاد نصرت الله مسعودی از سوی انتشارات اردیبهشت جانان ما را برآن داشت تا گذری و نظری بر آثار ایشان داشته باشیم.
قبل از ورود به مبحث اصلی لازم می دانم به نکته ای اشاره کنم:
بیراه نیست اگر بپذیریم که هنرمندان و البته شاعران پس از یک دوره مداوم آفرینش و سرایش با وقفه یا سکوتی مدت دار مواجه می شوند و پس از طی کردن این دوره با نگاهی تازه و ایدئولوژی تغییر یافته به خلق آثار تازه می پردازند. بخش عمده ای از این تغییرات ریشه در تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارد. از این دست است که سبک شناسان موتور تغییر و تحولات ادبی را تغییرات سیاسی و اجتماعی هر جامعه ای می داند.1 وجود کلمات و ترکیبات به روز و کوچه بازاری نظیر چت کردن، میتینگ، گیر دادن، ژنتیک و... علاوه بر این که زبان شاعر را برای مخاطب صمیمی می کند، تغییرات جامعه را به تصویر می کشد و سبک زیستن مردم امروز را نشان می دهد:
ازنیامدنت نه
از چرا نیامدنت ویرانم
چه داروها که نمی نویسد این دکتر
و نمی داند که چراغ چت خاموش است
و یا:
خنداه ات را برای ژنرال های احمق
پست کن
تا بدانند شلیکی هم هست
که مرده را
زنده می کند
البته این دگردیسی های شاعرانه با شیب ملایم طبیعی به نظر می رسد و اغلب شاعران هرچه به سمت پختگی پیش می روند با اندیشه ای عمیق تر و فلسفه ای ژرف تر به آفرینش می پردازند. اما سیر دگردیسی مسعودی را اگر بخواهیم با نمونه ای ازآثار پیشین ایشان مقایسه کنیم، به این نکته می رسیم که شاعر با سرعت بسیار هم در فرم و هم در محتوا متحول شده است.
مسعودی در مجموعه« به لهجه برگ، به بام آبان» شاعر زندگی است؛ با اینکه ناتورالیسم در آثارش وجه غالب است؛اما از زاویه اجتماعی تمام جوانب زندگی در آثارش مشهودست:
غبار دل است و
مژهای خاک آلود
وکسی در ناسوت خویش
در صف مرغ و ماهی
پر می ریزد
...
اگر چه جان مایه فلسفی شعر غیر قابل اغماض ست؛ اما طنزی همراه با اندوهی آگاهانه در کلام شاعر نهفته است که تلنگری می زند به زندگی انسان امروزی و عمری را که برای تأمین مایحتاج روزمره و نیازهای حیوانی و غریزی صرف میکند.
در«به لهجه برگ، به بام آبان» شاعر حسرت دارد. حسرتی همراه با حس نوستالژیک که با التزام بومی گرایی پلی می زند به تاریخ و اسطوره:
پارمیدا
کجاست پریسکه ای
از آتش لبانت
تا با دلم
به هیأت آن در آیم
و بر نردبانی از آتش
به سیاره های سرد
دست تکان دهم
وخواب آتشکده های خاموش را بیاشوبم
اما این بومی گرایی گاه غلیظ تر می شود و با همان حسرت پنهان به توصیف زندگی می پردازد:
کجاست پیراهنی از شکوفه
که آیینه و عروس را
از یاد برده ام
و صدای کل را
جز بر لبان خاطره
به یاد ندارم
و به جستجوی گام آهنگ سرچوپیان بلند بالا
در تمام صداها خیره می شوم
کجاست قوس قزح گلونی
و شنگی گلوی ساز
در کوچه باغ«چم چقل»
از این نمونه هایی که سنگ تاریخ را به سینه می زند در مجموعه «جنون که در نمی زند عزیزدلم» کمتر مشاهده می شود. شاعر در این مجموعه خودش را به موج سواری مخاطب سپرده و نمی خواهد به هر طریق، کلامش را کسی دیر بیابد یا با آن ارتباط برقرار نکند. عشق به اندازه واژگان این مجموعه دم دستی و نازل می شود:
از هر اشغالی بیزرام
مگر چشم های تو
وقتی که شهر را به آشوب می کشند.
و یا:
وقتی عریان تر از آب
می شود بگویم«دوستت دارم»
بگذار استعاره و مجاز
در پنهان ترین پستو
کشکشان را بسایند نازنین!
از لحاظ فرم هم شاعر دست خوش تغییراتی می شود. روی آوردن شاعر به کوتاه سرایی و کم گویی نکته بارزی ست در مجموعه«جنون که در نمی زند عزیزدلم».
انتخاب این مسیر کوتاه سرایی و ایجاز، اگرچه برای حوصله تنگ و وقت کم مخاطب امروزی مناسب است؛ اما ریشه در تاریخ دارد.برای مثال برخی عقیده دارند که عمر قالب رباعی از هزار سال گذشته و برخی آن را تا دوره ساسانی دنبال کرده اند. وجود قالب چهار مصراعی در شعر سنتی انگلیس«quarterian» هایکوهای ژاپنی و ردپاهای شعر کوتاه در ادبیات اقلیمی ما نظیر هسا شعر در گیلان و کلیمه های مور و هوره در لرستان و غرب کشور و همچنین اقبال شاعران بزرگی نظیر ازراپوند،بورخس،جوزپه اونگارتی،آدونیس، اکتاویو پاز و...نشان از پتانسیل و ظرفیت والای این فرم می دهد.
مسعودی در شعر کوتاه با طنزی تلخ و معترضانه با عشق حرف می زند و معاشقه می کند گاهی باعث میشود که مخاطب با او حس همزاد پنداری خوبی داشته باشد:
حاشا
حاشا که من عاشق تو بوده ام
مگر همان لحظه هایی که
نفس می کشم
که ذهن را قلقلک می دهد به سبک و سیاق عماد خراسانی که می گوید:
«عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شب های دگر»
و باز نمونه ای از این دست:
شما و شعر پا گیرم کرده اید خاتون
وگرنه هیچکس چنین
بر سونامی های یکاگیر جا خوش نمی کند
اما دگردیسی شاعر از فرم و محتوا هم گذشته و به سبک و سیاق ترجمه نزدیک می شود و گاهی کلام از ظرافت های ادبی و هنرمندی های شاعرانه فقیر می شود و با معمایی نه چندان عمیق سروته شعر را به هم می آورد:
این آدرس ژنتیکی را
که به تو داد؟!
پدر هم زیاد ناز می کشید
برای همین دم به ساعت قهر می کنی
***
اندوهم را لایک نزن
نمی خواهم برگریزانم را
عارفانه ببینی
از نکات دیگر این که در این مجموعه نباید دنبال کشف و تصویر سازی بود که یکی از خصیصه های بارز شعر کوتاه ست؛ البته تصویر و کشف نه از آن دستی که زبان را فراموش کند و به کاریکلماتور برسد. کشف هایی عمیق تر و معماگونه هایی که مخاطب را تکان بدهد. نظیر محدود نمونه هایی که با برش و ویرایش به دست می آیند:
...
آن قدر از جنون پیشی گرفته ام
که تیمارستان برایم تب می کند
1 ر. ک.شمسیا، سیروس- سبک شناسی