ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



حکایت جوان عاشق!
قصّه شنیدم که جوانی عَزَب
از مرض عشق شبی کرد تب
 
در دل خود کرد کمی جستجو
یافت در آن مهر یکی ماهرو ‏
 
دید که کار دلش  از کف شده‏
بهرۀ او رنج   مضاعف شده
 
باخته یکجا همه سرمایه را
فتنه شده دختر همسایه را
 
رفت و به گوش پدر آواز داد
شرح غم انگیزی از آن راز داد:
 
‏«کای پدر آشفته و شیدا شدم
عاشق یک دختر زیبا شدم
 
چون بدهم شرح ز حالات او
عاجزم از وصف کمالات او
 
از مه خود می دهمت آگهی
ترم نُه است آن مهِ دانشگهی‏
 
گرچه پی مدرک مامایی است‏
‏«در  همه کاریش توانایی است»!
 
شاعر و خطاط و ترومپت نواز
کوزه گر و گچبر و گلگیر ساز!‏
 
صاحب شش قطعه مدال جودو‏
‏«خاله شکردونه» ی کانال دو!‏
 
بیشتر از این چه بگویم پدر؟
عاشق دلخسته ی اویم پدر!‏
 
وقت ز کف می رود و گشته دیر
لطف کن از بهر من او را بگیر!»
 
گفت پدر:« کای پسر خامدست
ای زده بر دامن اوهام، دست
 
ای که تبت رد شده حال از چهل
این تب و تاب از سر پوکت بهل!‏
 
عشق چه و کشک چه، ای نوجوان!‏
خربزه آب است، بکن فکر نان
 
مگذر از این بادیۀ پرخطر
الحذر از عشق بُتان الحذر!
 
نیست تو را  خانه و ماشین و کار‏
دختر کس را چه شوی خواستگار؟
 
چون شوی از مشکل مسکن رها؟
این تو و این رهن و اجاره بها!‏
 
ای که شدی بر نگهی مبتلا
یک نظر انداز به نرخ طلا
 
قیمت اجناس ندیدی هنوز
طعم گرانی نچشیدی هنوز
 
بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن
در حد یارانۀ خود حرف زن!‏
 
سفره ی خالی چو ببینی عیان
عشق خودت را ننمایی بیان...»‏
 
بسکه از انواع  بلا کرد یاد
رعشه بر اندام پسر اوفتاد
 
نعره زد و رو به خیابان نهاد
روز دگر سر به بیابان نهاد
 
حال نشسته ست توی خاک و خُل
ای پدر عشق بسوزد بکُل!‏
کلمات کلیدی این مطلب :  جوان عاشق ، یارانه ، طنز ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1393/5/20 در ساعت : 21:33:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  941


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صغری اسلامی اصل
1393/5/20 در ساعت : 22:40:20
سلام . شیرین و خواندنی بود .
موفق با شید
...................................
سلام خانم اسلامی
ممنون از لطفتان
سید فضل الله طباطبایی
1393/5/21 در ساعت : 15:59:50
شاعرِ طنّاز علیک السّلام
همدل و همراز علیک السّلام
طنزِ شما جالب و جان پرور است
قهوه ی اوقاتِ مرا شکّر است
گرچه منم صاحبِ اهل و عیال
شکر خدا نیست برایم ملال
چون که زدی حرفِ دلِ اهل درد
آن که هنوز است در این خاک ؛ فرد
گفته به پاداشِ نگاهت (امید)
بختِ تو چون نامِ قشنگت سعید

..................................
شاعر خوش نغمه سلامٌ علیک
بنشین تا آورمت چای و کیک!!
گر هوس قهوه فتد در سرت
قهوه بریزیم توی ساغرت!
نظم خوشت روح فزای من است
وز نفسش صفحه من گلشن است
شعر تو آکنده ز لطف و صفا
شاعر پر شور و نوا، مرحبا!
محمدمهدی عبدالهی
1393/5/20 در ساعت : 23:37:40
سلام و عرض ادب برادر بزرگوارم
درود بر شما
زيبا سروديد
همواره شاعرانه هايتان مستدام
در پناه امام عصر باشيد
ياعلي
...................................
سلام بر شاعر عزیزمان
از لطف و دعای خیرتان سپاسگزارم
علی اصغر اقتداری
1393/5/24 در ساعت : 14:8:37
چقدر بااین داستان مشابهت داشت
پسری عاشق به پدرش گفت
جان پدر تو جلوه ی خوبان ندیده ای
روی چو مکاه وزلف پریشان ندسیده ای
روی چوماه وزلف پریشان به یک طرف
در این میان کرشمه ی خوبان ندیده ای


پدر در جواب گفت
جان پسر توسفره ی بی نان ندیده ای
قهر عیال و گریه ی طفلان ندیده ای
قهر عیال و گریه ی طفلان به یک طرف
در این میان رسیدن مهمان ندیده ای !
....................................................
بله جناب اقتداری عزیز، سوژه اصلی تقریباً همان است اما امروزی تر شده است.
خدای، نسیم شمال را بیامرزد.البته منثور این حکایت یش ترها در متون قدیمی آمده است.
یک نکته بیش نیس شر عشق(!) و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرّر است!
ارادت داریم
رضا محمدصالحی
1393/5/21 در ساعت : 14:45:55
سلام و دورد

ملیح بود و زیبا

موفق باشید
.............................
سلام
ممنون از حسن ظن شما برادر گرامی
طبعتان بالنده تر بادا
محمد شکری فرد
1393/5/21 در ساعت : 14:21:59
عرض ادب و احترام استاد.

چقدر شیرین بود.

ساغولاسوز.
..............................
درود بر آقا محمد عزیز
ممنون که خواندی
یاشا!
بازدید امروز : 3,062 | بازدید دیروز : 9,383 | بازدید کل : 123,045,904
logo-samandehi